پذیرای فرسایش
به قاطعیت شکوهمند خاک،
آهسته میکنیم صدایمان را
در عبور از ریشههای طویل مقابر،
که تلفیق روح و مرمر در آنها
وعدهی شکوه مطلوب مرگ است.
مقبرهها زیبایند،
به عریانیِ واژههای لاتین و تاریخ حک شده ی مرگ بر آنها،
همراهی مرمر و گُل
و میدانگاههایی چون حیاطها سرد
و دیروزهای بیشمار تاریخ
که خاموش و یگانهاند امروز.
سهواً به مرگ میدانیم آن آسودگی را
و بر این باوریم که «پایان» آرزوی ماست
حال آن که آرزوی ما بیاعتنایی است و خواب.