امشب میتوانم غمگنانه ترین شعرهایم را بسرایم
شاید بسرایم :
شب ستارهباران است
و لرزانند، ستارههای نیلگون در دورست
باد شب در آسمان میپیچد و آواز می خواند
امشب میتوانم غمگنانهترین شعرها را بسرایم
دوستش داشتم،
او هم گاهی دوستم داشت.
در چنین شبهایی او را در آغوش داشتم
زیر آسمان بیکران بارها میبوسیدمش
دوستم داشت، من هم گاهی دوستش داشتم.
چه سان می توانستم به آن چشمان درشت آرامش دل نسپرم!؟
امشب می توانم غمگنانه ترین شعرها را بسرایم