اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

نویسنده: ادمین (صفحه 114 از 188)

ناظم حکمت

حرف اول نام تو

آنقدر بر شیشه های بخار گرفته شهر
حرف اول نام تو را نوشته ام
دیگر مردم شهر می دانند
نام زیبای تو با کدام حرف شروع می شود
ادامه شعر

ایلهان برک

یک زن اگر بخواهد

یک زن
اگر بخواهد
حتی می تواند با صدایش
تو را در آغوش بگیرد

اکولالیا | #ایلهان_برک
ترجمه از #سیامک_تقی_زاده

ایلهان برک

هر آنچه که از درونش برمی آید

اگر یک نفر
هر آنچه که
از درونش برمی آید را بنویسد
بی شک از درون او
کسی رفته است

اکولالیا | #ایلهان_برک
ترجمه از #سیامک_تقی_زاده

سوزان علیوان از پدری لبنانی و مادری عراقی در سال ۱۹۷۴ میلادی در بیروت به دنیا آمد. او دوران کودکی خود را به دلیل شرایط جنگی که در وطنش بود در اندلس و پاریس و قاهره را زندگی کرد. سوزان علیوان علاوه بر شعر نقاش ماهری نیز است. هم اکنون سوزان علیوان در شهر بیروت ساکن است.
ادامه شعر

فاضل نظری

به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد

به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس، هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد
ادامه شعر

آ.کلوناريس

این نامه را در قطار بخوان

این نامه را در قطار بخوان
باز کردی اگر چمدانت را
دنبال خاطره هایی نگرد که هرگز
نمی خواستی از تو جدا شوند
آن ها را من برداشتم
تا سنگین نشود بار ِتو
و جا باشد برای خاطرات جدیدت
ادامه شعر

شل سیلور استاین

به دنبال آبی

زن پوست آبی داشت
مرد هم
پس مرد صورتش را پنهان کرد
همانگونه که زن
آن دو تمام زندگی شان را به دنبال آبی گشتند،
از کنار هم گذشتند
و هیچ گاه ندانستند

اکولالیا | #شل_سیلور_استاین
ترجمه از #مهسان_احمدپور

کریستوفر پویندکستر

من واهمه داشتم

اعتراف میکنم
من واهمه داشتم
نه تنها از عشق،
بلکه از عاشق او شدن
که او رازی اغواکننده بود،
و در اعماق خویش آبستن اسراری بود که بر همگان فهم ناشدنی بود
و من از ناکام ماندن به سان کسان دیگر واهمه داشتم
ادامه شعر

مرام المصری

هرگز ترکت نمی‌کنم

چسبیده‌ام به تو
بسان انسان
به گناهش
هرگز
ترکت نمی‌کنم

اکولالیا | #مرام_المصری
مترجم #سیدمحمد_مرکبیان

هاینریش هاینه

آه دوباره همان چشم ها

آه دوباره همان چشم ها
که زمانی مرا چنان عاشقانه سلام می داد
و دوباره همان لبها
که زندگی ام را شیرین می کرد
و دوباره همان صدا
صدایی که زمانی چنان مشتاقانه می شنیدم اش
فقط من همان نیستم که بودم
به خانه بازگشته ام اما دگرگون
از بازوان سفید و زیبایش
ادامه شعر

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×