معلم نیستم
تا عشق را به تو بیاموزم
ماهیان برای شنا کردن
نیازی به آموزش ندارند
پرندگان نیز
برای پرواز
به تنهایی شنا کن
به تنهایی بال بگشا
عشق، کتابی ندارد
عاشقان بزرگ جهان
خواندن نمیدانستند
اکولالیا | #نزار_قبانی
معلم نیستم
تا عشق را به تو بیاموزم
ماهیان برای شنا کردن
نیازی به آموزش ندارند
پرندگان نیز
برای پرواز
به تنهایی شنا کن
به تنهایی بال بگشا
عشق، کتابی ندارد
عاشقان بزرگ جهان
خواندن نمیدانستند
اکولالیا | #نزار_قبانی
مانند ولگردی
که تا توانسته خود را پُر کرده
از ترس یک روز بیغذا ماندن
خیره میشوم به تو
که بر دامنم
سر گذاشتهای
اکولالیا | #مرام_المصری
کتاب چون گناهی آویخته در تو
ترجمه از #سیدـمحمدـمرکبیان
نزار قبانی دیپلمات و شاعر سوری (۱۹۲۳،۱۹۹۸) با شعرهای عاشقانهاش که معقولههای وطن و مسائل زن عرب را نیز در آن آمیخته، مشهور است. اشعار نزار قبانی را بسیاری از خوانندگان مشهور جهان عرب همچون ام کلثوم، عبدالحلیم حافظ، فیروز، ماجده الرومی و… خواندهاند. شعرهای قبانی از شهرتی بیهمتا برخوردار است. این اشعار به اکثر زبانهای دنیا از جمله فارسی ترجمه شده و انتشار یافتهاست.
ادامه شعرمردم از عطر لباسم میفهمند
که عشق من تویی
از عطر تنم درمیابند که با تو بودهام
از بازوی خواب رفتهام پی میبرند
که زیر سر تو بوده است
نمیتوانم پنهان کنم
از نوشتههای منوّرم میفهمند
که برای تو نوشتهام
در شعف گامهایم شوق دیدار تو را درمیابند
در سبزینهی لبانم نشان بوسههای تو را پیدا میکنند
چگونه میخواهی داستان عاشقانهمان را
از حافظهی گنجشکان پاک کنی
و نگذاری خاطراتشان را منتشر کنند
اکولالیا | #نزار_قبانی
ترجمه از یغما گلرویی
اینکه با تو باشم و با من باشی
و با هم نباشیم
جدایی همین است
اینکه یک خانه ما را در بر گیرد
اما یک ستاره مارا در خود جا ندهد
جدایی همین است
اینکه قلبم اتاقی باشد
خاموش کنندهی صداها با دیوارهای مضاعف
و تو آن را به چشم نبینی
جدایی همین است
اینکه در درون جسمت
ترا جستجو کنم
و آوایت را در درون سخنانت
ادامه شعر
چه می شد اگر خدا، آن که خورشید را
چون سیب درخشانی در میانهی آسمان جا داد
آن که رودخانه ها را به رقص در آورد، و کوه ها را بر افراشت
چه می شد اگر او، حتی به شوخی
مرا و تو را عوض می کرد
مرا کمتر شیفته
تو را زیبا کمتر
اکولالیا | #نزار_قبانی
دوست داشتن ات را از سالی به سال دیگری جابهجا می کنم
انگار دانشآموز مشق اش را در دفتری تازه پاکنویس می کند
رسید صدای تو، عطرتو، نامههای تو
و شمارهی تلفن تو و صندوق پستی تو
می آویزمشان به کمد سال جدید
تابعیت دائمی در قلبم را به تو می دهم
تو را دوست دارم
هرگز رهایت نمیکنم بر برگه ی تقویم آخرین روز سال
در آغوشم می گیرمت
و در چهار فصل میچرخانمت
اکولالیا | #نزار_قبانی
اولین شاعر جهان
حتما بسیار رنج برده است
آنگاه که تیر و کمانش را کنار گذاشت
و کوشید برای یارانش
آنچه را که هنگام غروب خورشید احساس کرده
توصیف کند
و کاملا محتمل است که این یاران
آنچه را که گفته است
به سخره گرفته باشند
اکولالیا | #جبران_خلیل_جبران
برهنه شو
قرن هاست
جهان معجزه ای به خود ندیده
برهنه شو
من لالم
و تن تو
تمام زبان ها را می فهمد
اکولالیا | #نزار_قبانی
کوشیدم بوی تو را
از سلولهای پوستم بیرون کنم
پوستم کنده شد
اما تو بیرون نشدی
کوشیدم تو را به آخر دنیا تبعید کنم
چمدانهایت را آماده کردم
برایت بلیط سفر خریدم
در اولین ردیف کشتی برایت جا رزرو کردم
وقتی کشتی حرکت کرد
اشک در چشمانم حلقه زد
تازه فهمیدم در اسکلهام
تازه فهمیدم آنکه به تبعید میرود منم
نه تو
اکولالیا | #سعاد_الصباح
کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑