اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار برتولت برشت (صفحه 1 از 2)

برتولت برشت

نشاطِ کودکان از لَمسِ فَریاد است

برخیزید :
ای زَنانِ مَغموم در آشپزخانه ها
آی مَردانِ ماسیده بر چَرخْ دَنده و آجُر
برخیزید :
تا رَنگینْ کمان را
کودکان به کلاسِ دَرس ،
بیاورند
آن گاه
مُعَلّمان !
از لطافتِ شَبنَم و مَکتَبِ گُل
جُغرافیا ،
و تاریخ
خواهند ساخت
برخیزید :
ای پسرانِ نوبالغ در انتظارِ یک جَنگِ بی حاصل
آی دُخترانِ پَلاسیده در اُتاقَک هایِ شَهوانی
برخیزید :
تا کودکانِ نُطفهْ بَسته از فَقر
آدابِ دَریا را با حوضِ میدانْ چه ،
تَصوّر نکنند
اگر…

ادامه شعر

برتولت برشت

اتحاد

دولت ها
بر آماجِ هر خیابان ،
بالغ می شوند
ژنرال ها به نامِ حقوقِ بَشر ،
شیپور می کِشند
امّا تو با گندُمَکِ واژهْ پوش !
و من با دقایق
مُتّحد شدیم :
تا هرگز از مرگ
نَهراسیم …

برتولت برشت

ای برده! کیست که آزادت کند؟

ای برده! کیست که آزادت کند؟
آنان که در قعر ژرف‌ترین مغاکند
-ای رفیق!-
تو را می‌بینند و
فریادت می‌شنوند.
بردگان، رهایت سازند.
همه یا هیچ‌کس. هیچ یا همه.
کس به تنهایی نجات خویش نتواند.
تفنگ یا زنجیر؛
همه یا هیچ‌کس. هیچ یا همه.

ای گرسنه! کیست که غذایت دهد؟
گر خواهی تکه کنی نانی
نزد ما بیا، که گرسنگانیم.
بگذار تو را راه بنماییم
گرسنگان، غذایت دهند.
همه یا هیچ‌کس. هیچ یا همه.
کس به‌تنهایی نجات خویش نتواند.
تفنگ یا زنجیر.
همه یا هیچ‌کس. هیچ یا همه.

ادامه شعر

برتولت برشت

عاشقان

به درناها در طاق آسمان بنگر!
همراهانِ دیرینِ‌شان، ابرها
با آنان کوچیدند، چنان‌ که گویی می‌پریدند
از زندگی‌یی به زندگی دیگر.
در اوجی برابر و با شتابی همسان
هردو پابه‌پای هم چه نزدیک می‌نمایند.

و بدین‌سان قسمت می‌کند دُرنا با ابر
آسمان زیبایی را که کوته‌زمانی همه‌گی در آن می‌پَرَند.
و البته هیچ‌کدام‌شان بیش از دیگری درنگ نمی‌کند. این‌جا،
و هیچ‌یک، چیزی جز تاب خوردن دیگری را نمی‌بیند
در بادی که هر دو احساس‌اش می‌کنند
آن‌ها که اکنون در پروازشان کنار هم‌اند
باد می‌خواهد به عدم ببردشان
اگر از میان نروند و برای هم بمانند
هیچ‌چیز دیرزمانی نمی‌تواند به آنها دست یابد‌.

ادامه شعر

برتولت برشت

همان جنگ راستین

از آن رو که پرولتاریا با رشادت و ایثار می‌جنگد
او را به جنگ گسیل می‌دارند؛
چرا و برای که می‌جنگد؟
بر او معلوم نیست و نباید بدان بپردازد.‏

لعنت به جنگ شما!‏
تنها به ضیافتش بروید!‏
ما تفنگ‌ها را بر زمین می‌کوبیم،‏
و در جنگ دیگری شرکت می‌کنیم
همان جنگ راستین.‏

پرولتاریا به خط مقدم می‌رود،‏
اما سرداران پشت جبهه می‌مانند.‏
وآن‌گاه که والاحضرتان غذا خوردند
او‌ نیز شاید چیزی یافت.‏

ادامه شعر

برتولت برشت

سودایی بی‌سود

نیکی را چه سود
هنگامی که نیکان، در جا سرکوب می‌شوند،
و هم آنان که دوست‌دار نیکانند؟

آزادی را چه سود
هنگامی که آزادگان، باید میان اسیران زندگی کنند؟

خرد را چه سود
هنگامی که جاهل، نانی به چنگ می‌آورد،
که همگان را بدان نیاز است؟

به جای خود نیک بودن، بکوشید
چنان سامانی دهید، که نفس نیکی ممکن شود
یا بهتر بگویم
دیگر به آن نیازی نباشد.

ادامه شعر

برتولت برشت

آهای آیندگان

راستی که در دوره تیره و تاری زندگی می‌کنم
امروزه فقط حرف‌های احمقانه بی‌خطرند
گره بر ابرو نداشتن، از بی‌احساسی خبر می‌دهد،
و آنکه می‌خندد، هنوز خبر هولناک را نشنیده است.
این چه زمانه ایست که
حرف زدن از درختان عین جنایت است
وقتی از این همه تباهی چیزی نگفته باشیم!
کسی که آرام به راه خود می‌رود گناهکار است
زیرا دوستانی که در تنگنا هستند
دیگر به او دسترسی ندارند.
این درست است: من هنوز رزق و روزی دارم
اما باور کنید: این تنها از روی تصادف است
هیچ قرار نیست از کاری که می‌کنم نان و آبی برسد
اگر بخت و اقبال پشت کند، کارم ساخته است.
به من می‌گویند: بخور، بنوش و از آنچه داری شاد باش
اما چطور می‌توان خورد و نوشید
وقتی خوراکم را از چنگ گرسنه‌ای بیرون کشیده‌ام
و به جام آبم تشنه‌ای مستحق‌تر است.
اما باز هم می‌خورم و می‌نوشم

ادامه شعر

برتولت برشت

درخت آلو

در حیاط
درخت آلویی هست!
درختی کوچک؛
که کسی باورش ندارد!

دستی به او نمی‌رسد؛
نرده‌ها احاطه‌اش کرده‌اند.

دلش می‌خواهد رشد کند
درخت کوچک!
آری،
دلش می‌خواهد رشد کند؛
و برای کسی مهم نیست
سهم اندکش از آفتاب!
ادامه شعر

برتولت برشت

چه لذتی دارد آغاز

چه لذتی دارد آغاز!
دمیدنِ سحر
اولین چمن
وقتی که رنگ سبز
تقریباً از یاد رفته است.

وای،اولین صفحه‌ی کتابِ دلخواه‌ات!غافل‌گیری !
آهسته بخوان
بخش ناخوانده‌اش
خیلی زود باریک خواهد شد!
و نخستین مشتِ آب
بر چهره‌ی رنگ پریده.
ادامه شعر

برتولت برشت

اینجا قانون طبیعت عمل نمی‌کند

وقتی سنگ بگوید : بر زمین می‌افتم
اگر به هوا پرتاب‌ام کنی
باورش کن.
وقتی آب بگوید که خیس می‌شوی
اگر در آب فرو روی،
باورش کن
اگر معشوقه‌ات بگوید که می‌خواهد بیاید
باورش مکن
اینجا قانون طبیعت عمل نمی‌کند

Olderposts

کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×