اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار احمد شاملو (صفحه 6 از 7)

گزیده‌ای از اشعار احمد شاملو Ahmad Shamlou را در این صفحه می‌خوانیم. شاملو که متخلص به الف.بامداد بود از دبیران و اعضای کانون نویسندگان ایران بوده است. امروزه در ادب فارسی شعر سپید و یا شعر شاملویی را مدیون او هستیم.

احمد شاملو

ما شکیبا بودیم

ما شکیبا بودیم
و این است آن کلامی که ما را به تمامی
وصف می‌تواند کرد
ما شکیبا بودیم.
به شکیبایی بشکه‌یی بر گذرگاهه نهاده؛
که نظاره می‌کند با سکوتی دردانگیز
خالی شدن سطل‌های زباله را در انباره‌ی خویش
و انباشته شدن را
از انگیزه‌های مبتذل شادی گربگان و سگان بی‌صاحب کوی،
و پوزه‌ی رهگذران را
که چون از کنارش می‌گذرند
به شتاب
در دستمال‌هایی از درون و برونِ بشکه پلشت‌تر
پنهان می‌شود
ادامه شعر

احمد شاملو

کیفر / احمد شاملو

در این جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب، در هر نقب چندین حجره، در هر حجره
چندین مرد در زنجیر …
از این زنجیریان یک تن، زنش را در تب تاریک بهتانی به ضرب
دشنه ئی کشته است.
از این مردان، یکی، در ظهر تابستان سوزان، نان فرزندان خود
را، بر سر برزن، به خون نان فروش
سخت دندان گرد آغشته است.
از اینان، چند کس، در خلوت یک روز باران ریز، بر راه
رباخواری نشسته اند
کسانی، در سکوت کوچه، از دیوار کوتاهی به روی بام
جسته اند
ادامه شعر

احمد شاملو

ساعت اعدام / احمد شاملو

در قفل در کلیدی چرخید
لرزید بر لبانش لبخندی
چون رقص آب بر سقف
از انعکاس تابش خورشید
در قفل در کلیدی چرخید.

ادامه شعر

احمد شاملو

عشق عمومی / احمد شاملو

اشک رازی ست
لبخند رازی ست
عشق رازی ست
اشک آن شب لبخند عشقم بود

قصه نیستم که بگوئی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی …
من درد مشترکم
مرا فریاد کن.

ادامه شعر

احمد شاملو

از زخم قلب «آبائی»

دختران دشت!
دختران انتظار!
دختران امید تنگ
در دشت بی کران
و آرزوهای بیکران
در خلق های تنگ
دختران آلاچیق نو
در آلاچیق هائی که صد سال
از زره جامه تان اگر بشکوفید
باد دیوانه
یال بلند اسب تمنا را
آشفته کرد خواهد …

ادامه شعر

احمد شاملو

شکاف / احمد شاملو

زاده شدن
بر نیزه ی تاریک
همچون میلاد گشاده ی زخمی،
سفر یگانه ی فرصت را
سراسر
در سلسه پیمودن.
بر شعله ی خویش
سوختن
ادامه شعر

احمد شاملو

مرگ واراطان / احمد شاملو

« وارطان! بهار خنده زد و ارغوان شکفت.
در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر،
دست از گمان بدار!
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار…»
وارطان سخن نگفت،
سرافراز
دندان خشم بر جگرِ خسته بست و رفت
ادامه شعر

احمد شاملو

هرگز از مرگ نهراسیده ام / شاملو

هرگز از مرگ نهراسیده ام
اگر چه دستانش از ابتذال، شکننده تر بود.
هراس من – باری – همه از مردن در سرزمینی است
که مزد گورکن
از آزادی آدمی
افزون تر باشد
ادامه شعر

احمد شاملو

بهار خاموش / احمد شاملو

برآن فانوس که ش دستی نیفروخت
برآن دوکی که بررف بی صدا ماند
برآن آئینه زنگار بسته
برآن گهواره که ش دستی نجنباند

برآن حلقه که کس بردر نکوبید
برآن در که ش کسی نگشود دیگر
برآن پله که بر جا مانده خاموش
کسش ننهاده دیری پای بر سرـ

ادامه شعر

احمد شاملو

ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺗﻮ / احمد شاملو

ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺗﻮ
ﺻﻮﺭﺗﮕﺮﺍﻥ
ﺑﺴﻴﺎﺭ
ﺍﺯ ﺁﻣﻴﺰﻩ ﯼ ﺑﺮﮒ ﻫﺎ
ﺁﻫﻮﺍﻥ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻧﺪ؛
ﻳﺎ ﺩﺭ ﺧﻄﻮﻁِ ﮐﻮﻫﭙﺎﻳﻪ ﻳﯽ
ﺭﻣﻪ ﻳﯽ
ﮐﻪ ﺷﺒﺎﻥ ﺍﺵ ﺩﺭ ﮐﺞ ﻭ ﮐﻮﺝِ ﺍﺑﺮ ﻭ ﺳﺘﻴﻎِ ﮐﻮﻩ
ﻧﻬﺎﻥ ﺍﺳﺖ؛
ﻳﺎ ﺑﻪ ﺳﻴﺮﯼ ﻭ ﺳﺎﺩﮔﯽ
ﺩﺭ ﺟﻨﮕﻞِ ﭘُﺮﻧﮕﺎﺭِ ﻣﻪ ﺁﻟﻮﺩ
ﮔﻮﺯﻧﯽ ﺭﺍ ﮔﺮﺳﻨﻪ
ﮐﻪ ﻣﺎﻍ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ.
ادامه شعر

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×