اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شاعران ایرانی (صفحه 36 از 75)

سوت / آروز نوری

جنگل
از شدت درخت
گم شده بود
و ماه
از آن بالا
نگاه می کرد

یاد تو افتادم
موهای سیاهی
که روی صورتت ریخته بود
لحظه ای که چهارپایه را کشیدند
و گریه های مادرت
به جایی نرسید

جنگل
از شدت درخت
گم شده بود
و ابرها
آسمان را گرفته بودند
ادامه شعر

فریدون مشیری

گر نکوبی شیشه غم را به سنگ

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگ‌های سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می‌رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه‌ها و دشت‌ها
خوش به حال دانه‌ها و سبزه‌ها
خوش به حال غنچه‌های نیمه‌باز
خوش به حال دختر میخک که می‌خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی‌‌پوشی به کام
باده رنگین نمی‌بینی به جام
ادامه شعر

سهراب سپهری

رنگی کنار شب بی حرف مرده است

رنگی کنار شب
بی حرف مرده است
مرغی سیاه آمده از راه های دور
می خواند از بلندی بام شب شکست
سرمست فتح آمده از راه
این مرغ غم پرست
در این
شکست رنگ
از هم گسسته رشته ی هر آهنگ
تنها صدای مرغک بی باک
گوش سکوت ساده می آراید
با گوشوار پژواک
مرغ سیاه آمده از راههای دور
بنشسته روی بام بلند شب شکست
چون سنگ ‚ بی تکان
لغزانده چشم را
بر شکل های در هم پندارش
ادامه شعر

جایی دگر باید مرا

در کوی گریان­‌مسلکان، هر دم پریشان می­‌شوم
در بزمِ هر پیر و جوان، ناگه به‌طغیان می­‌شوم
جایی دگر باید مرا، منزل چراغانی کنم
گر آسمان یاری کند، مفتون باران می­‌شوم

اکولالیا | #حامد_صوفی

احمدرضا احمدی

گاهی برای ادامه‌ی روزهای تو

به تو گفته بودیم:
گاهی برای ادامه‌ی روزهای تو
سکوت کردیم
هر جا باران بارید
ما در کنارت ایستاده‌ایم
و برای مرگ و تاریکی که به دنبال تو بودند
گلی پرتاب کردیم
که تو را از یاد ببرند
ادامه شعر

هوشنگ ابتهاج

شب فرو می افتاد

شب فرو می افتاد
به درون آمدم و پنجره ها را بستم
باد با شاخه در آویخته بود
من درین خانه ی تنها…تنها
غم عالم به دلم ریخته بود
ناگهان حس کردم
که کسی
آنجا بیرون در باغ
در پس پنجره ام می گرید
ادامه شعر

مذاکره

درخت­ها انقلاب کردند
مردی برای مذاکره آمد
که تبر داشت

اکولالیا | #آرزو_نوری

فروغ فرخزاد

باد ما را با خود خواهد برد

باد ما را با خود خواهد برد
در شب کوچک من ، افسوس
باد با برگ درختان میعادی دارد
در شب کوچک من دلهرهء ویرانیست
گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟
من غریبانه به این خوشبختی می نگرم
من به نومیدی خود معتادم
گوش کن
وزش ظلمت را می شنوی؟
ادامه شعر

رسول یونان

ما غصه هایمان را شمردیم

ما
غصه هایمان را شمردیم
و به خواب رفتیم
باید هم کابوس می دیدیم

اکولالیا | #رسول_یونان

درخت انجیر

وسط کوچه
زیر درخت انجیر ایستاده‌ام
با عاشقانه هایی
که به هیچ کجا قد نمی‌دهد
نفرین می‌کنم خودم را
که زیبایی‌ات را
با مهربانی
اشتباه گرفتم
سرزنش می‌کنم قلب‌ام را
که می‌ پنداشت
راهی به تو دارد

اکولالیا | #آرزو_نوری

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×