اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شاعران ایرانی (صفحه 47 از 75)

کاش دوباره به خاطرم نمی‌‌آمدی

کاش دوباره به خاطرم نمی‌‌آمدی
کاش هر کدام از ما
در همان سالها پیش مانده بودیم
کاش پس از این سالهای دور دور
تصویر هامان
از عکس‌ها بیرون نمی‌آمد
کسی‌ از گذشته‌های خوب خوب
آغوش باز نمی کرد
سرم با سینه ات آشنا نمی‌شد
کاش آن آرامش گم شده
هرگز باز نمی‌‌گشت
کاش بوسه ات
طعمی غریب و تلخ داشت
کاش ما را گریزی بود
از دوست داشتن
ادامه شعر

مسافر

تهران
همیشه مسافر است
با چمدانی در دست
از این اتوبان
به آن اتوبان
اکولالیا | #آرزو_نوری

رسول یونان

وقتی تلفن زنگ می زند

وقتی تلفن زنگ می زند
یعنی از یاد نرفته ای
حتی اگر به اشتباه شماره ات را گرفته باشند
ببین دوست من!
در این دنیا
خیلی از آدم ها هستند که
شماره شان حتی به اشتباه گرفته نمی شود

اکولالیا | #رسول_یونان

فاضل نظری

بعد یک سال بهار آمده، می بینی که؟

بعد یک سال بهار آمده، می بینی که؟
باز تکرار به بار آمده، می بینی که؟

سبزی سجده ی ما را به لبی سرخ فروخت
عقل با عشق کنار آمده، می بینی که؟

آن که عمری به کمین بود، به دام افتاده
چشم آهو به شکار آمده، می بینی که؟

حمد هم از لب سرخ تو شنیدن دارد
گل سرخی به مزار آمده، می بینی که؟

غنچه ای مژده ی پژمردن خود را آورد
بعد یک سال بهار آمده، می بینی که؟

اکولالیا | #فاضل_نظری

احمد شاملو

در دفاع از لبخند تو

قناعت‌وار
تکیده بود
باریک وبلند
چون پیامی دشوار
در لغتی
با چشمانی
از سؤال و
عسل
و رخساری برتافته
از حقیقت و
باد.
مردی با گردش آب
مردی مختصر
که خلاصه خود بود
خرخاکی‌ها در جنازه‌ات به سوءظن می‌نگرند
پیش از آن که خشم صاعقه خاکسترش کند
تسمه از گرده گاو توفان کشیده بود.
ادامه شعر

احمد شاملو

در دل مه

در دل مه
لنگان
زارعی شکسته می گذرد
پا در پای سگی
گامی گاه در پس او
گاه گامی در پیش.
وضوح و مه
در مرز ویرانی
در جدالند،
با تو در این لکه قانع آفتاب اما
مرا
پروای زمان نیست.
خسته
با کوله باری از یاد اما،
بی گوشه بامی بر سر
دیگر بار
ادامه شعر

فریدون مشیری

شوق دیدار توام هست

شوق دیدار توام هست
چه باک
به نشیب آمدم اینک ز فراز
به تو نزدیک ترم، می دانم
یک دو روزی دیگر
از همین شاخه لرزان حیات
پرکشان سوی تو می آیم باز
دوستت دارم
بسیار هنوز

اکولالیا | #فریدون_مشیری

سید علی صالحی

تو را حس می کنم

اینجا
همین جا
نزدیک همین تنفس بی خواب
تو را
طوری نزدیک به لمس هوا حس می کنم
که گنجشک تشنه، عطرِ باران را.
باید باور کنی
وگرنه من اعتمادِ به دنیا را از دست خواهم داد
اینجا
و همین جا
تنها کنار من است
که جهان
گاهی جای دنج و دلپذیری می شود!
می شود روی ات را
سمت من برگردانی؟

اکولالیا | #سیدعلی_صالحی

مهدی اخوان ثالث

تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم

نشین با من ، با من منشین
تو چه دانی که چه افسونگر و بی پا و سرم؟

تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من
چه جنونی ، چه نیازی ، چه غمی ست؟
یا نگاه تو ، که پر عصمت و ناز
بر من افتد ، چه عذاب و ستمی ست؟

دردم این نیست ولی
دردم این است که من بی تو دگر
از جهان دورم و بی خویشتنم

پوپکم ! آهوکم!
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم

مگرم سوی تو راهی باشد
چون فروغ نگهت
ورنه دیگر به چه کار آیم من
بی تو ؟ چون مرده ی چشم سیهت

منشین اما با من ، منشین
تکیه بر من مکن ، ای پرده ی طناز حریر
که شراری شده ام

پوپکم ! آهوکم!
گرگ هاری شده ام

اکولالیا | #مهدی_اخوان_ثالث

مولانا

صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم

جانا به غریبستان چندین به چه می‌مانی
بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی

صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم
یا راه نمی‌دانی یا نامه نمی‌خوانی

گر نامه نمی‌خوانی خود نامه تو را خواند
ور راه نمی‌دانی در پنجه ره دانی

بازآ که در آن محبس قدر تو نداند کس
با سنگ دلان منشین چون گوهر این کانی

ای از دل و جان رسته دست از دل و جان شسته
از دام جهان جسته بازآ که ز بازانی

هم آبی و هم جویی هم آب همی‌جویی
هم شیر و هم آهویی هم بهتر از ایشانی

چند است ز تو تا جان تو طرفه تری یا جان
آمیخته‌ای با جان یا پرتو جانانی

نور قمری در شب قند و شکری در لب
یا رب چه کسی یا رب اعجوبه ربانی

هر دم ز تو زیب و فر از ما دل و جان و سر
بازار چنین خوشتر خوش بدهی و بستانی

از عشق تو جان بردن وز ما چو شکر مردن
زهر از کف تو خوردن سرچشمه حیوانی

اکولالیا | #مولانا

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×