اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شاعران ایرانی (صفحه 49 از 75)

عباس معروفی

شبی برای تو

می‌نشینم کنار میزتان
و آنقدر شیطنت می‌کنم
که صدای همه چیز در بیاید
صدای جاقلمی و قلم‌ها
صدای خودنویس توی دست‌تان
صدای کاغذها
صدای میز
صدای هوا

آن وقتی که رسیده باشم توی بغلت
صدای خدا هم در آمده.
عاشقانه‌های ناب را
برای کسی می‌سرایند
که شعله‌ی امید
در چراغ انتظار
پت پت کند
و فانوس راه
خاموش و آویخته باشد به دیوار
ادامه شعر

گروس عبدالملکیان

تهران کلاه بزرگی ست

علفزار
با موهای سبز ژولیده در باد
کوه
با موهای قهوه ای یکدست
رودخانه
با گیره های سرخ ماهی
بر موهاش
هیچکدام را ندیده
حق دارد نمی خواند
این پرنده ی کوچک
تهران کلاه بزرگی ست
که برسر زمین گذاشته ایم

اکولالیا | #گروس_عبدالملکیان

نامه

بنشین و برای من نامه ای بنویس
از خودت بگو
چیزهایی که گمان می کنی
فراموش کرده ای
ولی هنوز
به آنها فکر می کنی
از روزمرگی هایت
هر اتفاق کوچکی
که قلب بزرگت را به درد می آورد
و همراه تو
به رختخواب می آید
از چین و چروکهای صورتت
سفیدی موهایت
از گریه هایی که زیر دوش آب گرم
شسته می شوند
و دور از چشم نزدیکانت
به فاضلاب می ریزند

اکولالیا | #آرزو_نوری

سید علی صالحی

می‌خواستم چشم‌های ترا ببوسم

می‌خواستم چشم‌های ترا ببوسم
تو نبودی، باران بود
رو به آسمان بلند پر گفت‌وگو گفتم
تو ندیدیش …؟

و چیزی، صدایی
صدایی شبیه صدای آدمی آمد،
گفت: نامش را بگو تا جست‌وجو کنیم
نفهمیدم چه شد که باز
یکهو و بی‌هوا، هوای تو کردم
دیدم دارد ترانه‌ای به یادم می‌آید
گفتم: شوخی کردم به خدا
می‌خواستم صورتم را از لمسِ لذیذ باران
فقط خیس گریه شود،
ورنه کدام چشم
کدام بوسه
کدام گفت‌وگو …؟
من هرگز هیچ میلی
به پنهان کردن کلمات بی‌رویا نداشته‌ام

اکولالیا | #سیدعلی_صالحی

نظامی گنجوی

تا جان و دلم باشد چون جان و دلت جویم

عاشق شده ام بر تو،تدبیر چه فرمایی؟
از راه صلاح آیم یا از ره رسوایی؟

تا جان و دلم باشد چون جان و دلت جویم
یا من به کنار افتم یا تو به کنار آیی

در دوستی ات شهری گشتند مرا دشمن
بر من که کند رحمت گر هم تو نبخشایی؟

هرجا که تو را بینم دست من و زلف تو
دانی که قلم نبود بر عاشق سودایی

زین سان که منم بی تو دور از تو مبادا کس
نه دسترسی بر تو،نه بی تو شکیبایی

اکولالیا | #نظامی_گنجوی

نصرت رحمانی

من آبروی عشقم

لیلی
چشمت خراج سلطنت شب را
از شاعران شرق طلب می‌کند
من آبروی حرمت عشقم
هشدار
تا به خاک نریزی
من آبروی عشقم

لیلی
پر کن پیاله را
آرام‌تر بخوان
آواز فاصله‌های نگاه را
در کوچه‌های فرصت و میعاد!

بگشای بند موی، بیفشان
شب را میان شب
با من بدار حوصله، اما
نه با عتاب!
ادامه شعر

نصرت رحمانی

من آبروی عاشقان جهانم

لیلی
من آبروی عاشقان جهانم
هشدار
تا به خاک نریزی

اکولالیا | #نصرت_رحمانی

شمس لنگرودی

زنده‌باشی کبوتر آرام ما

در سایه‌ی هر کلاهی
کبوتر جادوگری است
و زیر بغ بغوی هر کبوتر آرام
رودخانه‌یی
سربازان فراری را به جبهه‌ی جنگ می‌برد.
سربازان ترانه‌ی میهنی می‌خوانند
شلیک می‌کنند
می‌میرند.
زنده‌باشی کبوتر آرام ما
زنده باشی
همه‌مان را
زنده زنده
تحویل پاسگاه پلیس داده‌ئی.

اکولالیا | #شمس_لنگرودی
از شعرهای منتشر نشده کتاب صبح آفتابی‌تان به‌خیر گرگ برفی

فاضل نظری

عقل بیهوده سر طرح معما دارد

عقل بیهوده سر طرح معما دارد
بازی عشق مگر شاید و اما دارد

با نسیم سحری دشت پر از لاله شکفت
سر سربسته چرا اینهمه رسوا دارد

در خیال آمدی و آینه ی قلب شکست
آینه تازه از امروز تماشا دارد

بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویند
قطره ای قصد نشان دادن دریا دارد

تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است
چه سر انجام خوشی گردش دنیا دارد

عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت
چه سخن ها که خدا با من تنها دارد

اکولالیا | #فاضل_نظری

سید علی صالحی

چمدان

چقدر برای بستن چمدان و خاموشی چراغ
بهانه آورده بود!
کلید کهنه در دستش بود و
باز پی چیزی شبیه بستن گریه به باران می‌گشت.
انگار هیچ میل روشنی به امکان تشنگی نداشت،
از آب‌ها، آینه‌ها،‌ آدمیان وُ
آرزوهای دورشان بریده بود،
نگران می‌نمود،
یک‌جوری دلواپس گلدان یاس و ابایی و نیلوفر،
هی در مرور یکی دو خاطره … قدم می‌زد،
حتی قدم‌های خسته‌اش را
تا کنار جدول شکسته‌ی کوچه شمرد،
یک لحظه آمد که برگردد
یک لحظه ماند و گمان کرد
عطسه‌ی دور ستاره‌ای شنیده است.
انگار چشم به راه کسی
پی کتابی
چرایی چیزی
هنوز نگران گم‌شدن گوشواره‌های دریا بود.
این بار جور دیگری روی دریا را بوسید،
یکی دو آدینه مانده به آخر آبان بود
گفت: با آن که رفتنِ همیشه‌ی ما
با خواب‌ نیامدن یکی‌ست،
اما من دوباره نزد نزدیکترین کسان خود برمی‌گردم.
ادامه شعر

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×