اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شاعران ایرانی (صفحه 62 از 75)

شمس لنگرودی

تنهایی ها عمیق اند

تنهایی ها عمیق اند
عمیق
مثل صورت مردگان
حلزون ها چقدر تنهایند
به جز آشیانه ی خود همراهی ندارند
تنهایی ها عمیق اند، آشیانه ی کوچکم!
و تو در خاموشی هایم می درخشی
در آتش و روشنی می درخشی
و من آن قدر دوستت دارم
که فراموش می کنم
زندگی
با بلعیدن زندگان است تنها که ادامه دارد

اکولالیا | #شمس_لنگرودی

احمد شاملو

دیری با من سخن به درشتی گفته‌اید

دیری با من سخن به درشتی گفته‌اید
خود آیا تابِ‌تان هست که پاسخی در خور بشنوید؟
رنج از پیچیدگی می‌برید؛
از ابهام و
هر آنچه شعر را
در نظرگاه شما
به زعم شما
به معمایی مبدل می‌کند.
اما راستی را
از آن پیش‌تر
رنجِ شما از ناتوانی خویش است
در قلمرو دریافتن؛
که این‌جای اگر از عشق سخنی می‌رود
عشقی نه از آنگونه است
کهِ‌تان به کار آید
ادامه شعر

احمد شاملو

آه اگر آزادی سرودی می‌خواند

آه اگر آزادی سرودی می‌خواند
کوچک
همچون گلوگاه پرنده‌یی،
هیچ‌کجا دیواری فروریخته بر جای نمی‌ماند.

سالیان بسیار نمی‌بایست
دریافتن را
که هر ویرانه نشانی از غیابِ انسانی‌ست
که حضورِ انسان
آبادانی‌ست.

همچون زخمی
همه عُمر
خونابه چکنده
همچون زخمی
همه عُمر
به دردی خشک تپنده،
به نعره‌یی
چشم بر جهان گشوده
به نفرتی
از خود شونده،

ادامه شعر

شمس لنگرودی

فرشتگان به چه کاری مشغولند

پس این فرشتگان به چه کاری مشغولند
که مثل پرندگان راست راست می‌چرخند در هوا
سر ماه
حقوق‌شان را می‌گیرند
پس این فرشتگان به چه کاری مشغولند
که مرگ تو را ندیدند.
کاش پر وبال‌شان در آتش آفتاب تیر بسوزد
ما با ذغال‌شان
شعار خیابانی بنویسیم
پس این فرشتگان پیر شده
جز جاسوسی ما
به چه کار بد دیگری مشغولند
که فریاد ما به گوش کسی نمی‌رسد

اکولالیا | #شمس_لنگرودی

دستگیره‌ی در را که می‌گیری

دستگیره‌ی در را که می‌گیری
پرنده‌ای بال می‌گشاید
پلنگی خیز بر می‌دارد
نهنگی باله می‌جنباند
کودکی برای اولین بار
روی پا می‌ایستد
تا بروند
مانند تو
که دستگیره‌ی در را گرفته‌ای

اکولالیا | #علیرضا_روشن

محمدعلی بهمنی

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
بدیناسن خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب

تبی این کاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه
چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب

تماشایی است پیچ و تاب آتش ها …. خوشا بر من
که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب

مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب

چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
که این یخ کرده را از بیکسی ها می کنم هرشب

تمام سایه ها را می کشم بر روزن مهتاب
حضورم را ز چشم شهر حاشا می کنم هر شب

دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب

کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟
که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب

اکولالیا | #محمدعلی_بهمنی

هوشنگ ابتهاج

آخر دل است این

دل چون توان بریدن ازو مشکل است این
آهن که نیست جان من آخر دل است این

من می شناسم این دل مجنون خویش را
پندش مگوی که بی حاصل است این

جز بند نیست چاره ی دیوانه و حکیم
پندش دهد هنوز ، عجب عاقل است این

گفتم طبیب این دل بیمار آمده ست
ای وای بر من و دل من، قاتل است این

منت چرا نهیم که بر خاک پای یار
جانی نثار کردم و ناقابل است این

اشک مرا بدید و بخندید مدعی
عیبش مکن که از دل ما غافل است این

پندم دهد که سایه درین غم صبور باش
در بحر غرقه ام من و بر ساحل است این

اکولالیا | #هوشنگ_ابتهاج

احمد شاملو

ما شکیبا بودیم

ما شکیبا بودیم
و این است آن کلامی که ما را به تمامی
وصف می‌تواند کرد
ما شکیبا بودیم.
به شکیبایی بشکه‌یی بر گذرگاهه نهاده؛
که نظاره می‌کند با سکوتی دردانگیز
خالی شدن سطل‌های زباله را در انباره‌ی خویش
و انباشته شدن را
از انگیزه‌های مبتذل شادی گربگان و سگان بی‌صاحب کوی،
و پوزه‌ی رهگذران را
که چون از کنارش می‌گذرند
به شتاب
در دستمال‌هایی از درون و برونِ بشکه پلشت‌تر
پنهان می‌شود
ادامه شعر

قیصر امین پور

وقتی تو نیستی

وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونان که بایدند
نه باید ها
مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است
لبخند های لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم
باشد برای روز مبادا
اما
ادامه شعر

رسول یونان

سربازهای شکست خورده

عاقبت او پیروز شد
چون
با صداقتش با من جنگیده بود
باقی
قصه ی مغلوب شدن من است
خسته و شکسته به خانه که آمدم
قایم شدم پشت فنجان چای و
دود سیگار
و خاموش کلنجار رفتم
با کلمات خیس و دروغین
سربازهای شکست خورده
هرگز با صدای بلند آواز نمی خوانند

اکولالیا | #رسول_یونان

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×