اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شعر (صفحه 101 از 202)

غاده السمان

هر بار که در آغوشم می‌کشی

هر بار که در آغوشم می‌کشی
باز باکره می شوم
و حس میکنم شب عروسی‌ام است

ادامه شعر

مارگوت بیکل

هر شب در رویاهایم تو را می بینم

هر شب در رویاهایم تو را می بینم و احساست می کنم
و احساس می کنم تو هم همین احساس را داری
دوری ، فاصله و فضا بین ماست
و تو این را نشان دادی و ثابت کردی
نزدیک ، دور ، هر جایی که هستی
و من باور می کنم قلب می تواند برای این بتپد
یک بار دیگر در را باز کن
و دوباره در قلب من باش
و قلب من به هیجان خواهد آمد و خوشحال خواهد شد
ما می توانیم یک باره دیگر عاشق باشیم
و این عشق می تواند برای همیشه باشد
و تا زمانی که نمردیم نمی گذاریم بمیرد
عشق زمانی بود که من تو را دوست داشتم
دوران صداقت ، و من تو را داشتم
در زندگی من ، ما همیشه خواهیم تپید
نزدیک ، دور ، هرجایی که هستی
من باور دارم که قلب هایمان خواهد تپید
ادامه شعر

توماس ترانسترومر

او که باصدای ترانه‌ای بر بام بیدار شد

صبح، باران ماه مه. شهرهنوز آرام است
چونان کلبه‌ای کوهستانی. آرام‌اند خیابان‌ها
و نیلگون می‌غرد درآسمان موتورهواپیما –
پنجره بازاست.
برملا می‌شود این رویا همین‌جا
که این خفته درازکشیده
آنگاه تکان می‌خورد
ابزارهوشیاری‌اش را می‌جوید
گویی در فضا.
ادامه شعر

توماس ترانسترومر

رازها در راه

روشنی روز برچهره‌ای تابید که خواب بود
رویایی پرشورتر دید
اما بیدار نشد
تاریکی برچهره‌ای تابید که می‌رفت
در میان دیگران
در نورهای بی‌قرار خورشید پُرتوان
تاریک شد ناگهان، گویی از رگبار
دراتاقی ایستاده بودم
که تمام لحظه‌ها را در بر داشت
موزه‌ی پروانه‌ها
بااین حال خورشید همچنان شدید بود که بود
قلم‌موهای بی‌قرارش جهان را نقاشی می‌کرد.
ادامه شعر

اینگه بورگ باخمن

پرواز شبانه

آسمان کشت‌گاه ماست،
شخم خورده به کار سخت موتورها،
در سیمای شب ،
به زیر فدا شدن رؤیاهامان

رؤیا دیده به جلجتا و بر هیمه‌های مرده سوزان،
به زیر سقف جهان که توفال‌های‌اش را
باد کنده و، برده و اینک باران، باران، باران،
میان ِ خانه‌ی ما، آن‌گاه که خفاش‌های کور
می‌چرخند در آسیاب‌های آبی.
چه کسی آن جا می‌زیست؟ دستان ِ چه کسی منزه بود؟
چه کسی افروخته شد در سیب
از روحی به ارواح دیگر؟

پناه برده به پر و بال پولادین، دستگاه‌ها
هوا را می‌کاوند، عقربه‌ها و اندازه‌گیرها
پهنای ابر را می‌سنجند، و عشق
می‌خراشد زبان از یاد رفته‌ی دل ما را:
کوتاه و بلند بلند … . تگرگ
ساعتی می‌کوبد بر طبل گوش ما
که به فال‌گوشی و پیروزی، روی می‌گرداند از ما.
ادامه شعر

توماس ترانسترومر

عصر- صبح / توماس ترانسترومر

دکلِ ماه پوسیده و بادبان مچاله شده
مرغ دریایی مستانه بازبال می‌رود بر آب
چارسوی سنگین اسکله ذغال شده
بیشه‌ها در تاریکی خم می‌شوند
بیرون بر پله‌ها. سپیده دم می‌کوبد و می‌کوبد بر
دروازه‌های خارا سنگی دریا و جرقه می‌زند خورشید
در جوار جهان . خدایان تابستانی با نفس‌تنگی
در دود دریا کورمال می‌روند.
ادامه شعر

اینگه بورگ باخمن

چوب و تراشه‌ها

ای کاش خاموشی بگیرم از زنبورهای سرخ
چرا که ساده است به جا آوردنِ آن‌ها.
شورش‌های امروزین
هیچ یک خطرناک نیستند.
مرگ همراه ِ قیل‌وقال
مقدر شده از روزگار دور.

زنهار حذر کن، از مگسان یک روزه و، از زنان،
از شکارچیان یک‌شنبه و،
مشاطه‌گان و، مردّدان و، خوش‌قلبان
و از تمام خوش‌نامان.

از دل جنگل پدیدار شدیم، با کنده‌های هیزم و گون در دست،
و آفتاب دیری بود بر نمی‌آمد.
گیجِ صفحه‌ی کاغذ بر اجتماع سطرها
دیگر نه ترکه‌ها را به جا می‌آورم
نه خزه را، تخمیر شده درون ِ مرکّب ِ تاریک،
نه واژه را، نگاشته در دل چوب،
درست و پرنخوت.
ادامه شعر

توماس ترانسترومر

طوفان / توماس ترانسترومر

این جا ناگهان مسافر با آن بلوط عظیم کهن سال
رو به رو می شود، هم‌چون گوزنی سنگ شده
با شاخ‌های پهناور در برابر برج وباروی
سبز تیره دریای سپتامبر.
توفان شمال. اینک زمانی است که می رسند
خوشه های سماق های وحشی، بیدار در تاریکی
می توان شنید سم ضربه های صور فلکی را
در اوج بر فراز درخت.
ادامه شعر

اینگه بورگ باخمن

زمان مهلت مانده

روزهایی‌ سخت‌تر در پیش است.
زمان مهلت مانده، تباهی‌پذیر به هر دم
در افق شکل می‌بندد.
باید که بی‌درنگ بند کفش خویش ببندی و
تازی‌ها را به سگ‌دانی ِ کشت‌گاه بازگردانی.
زیرا که اندرونه‌ی ماهی
سرد گردیده در باد.
چراغ پیچک‌ها کورسوزنان می‌سوزد.
نگاه خیره‌ی تو کورمال کورمال می‌گردد میان ِ مه:
زمان مهلت مانده، تباهی‌پذیر به هر دم
در افق شکل می‌بندد.

در فراسو محبوب ِ تو فرو می‌رود به ژرفای ماسه‌ها.
فراز می‌شود گردِ گیسوان مواج‌اش.
می‌شکند درون واژه‌هاش
فرمان می‌راند که خاموش باش،
او را میرا می‌یابد
ادامه شعر

غاده السمان، نویسنده، شاعر و متفکر اهل سوریه، در سال ۱۹۴۲ میلادی در دمشق به دنیا آمد . پدرش دکتر احمد السمان، رییس دانشگاه سوریه و وزیر آموزش و پرورش بود . نخستین تجربه های غاده السمان ، با تشویق ها و نظارت پدرش در نوجوانی به چاپ رسید . مادرش در سنین ابتدایی زندگی غاده السمان از دنیا رفت و پس از آن غاده مورد توجه بیشتری از سوی پدرش قرار گرفت. غاده با وجود این مشکلات تحصیلاتش را سرسختانه ادامه داد و لیسانس ادبیات انگلیسی اش را از دانشگاه سوریه گرفت.
ادامه شعر

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×