اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شعر (صفحه 106 از 202)

این آب چطور می تواند آنقدر حریص باشد

خستگی را بهانه کرد و کنار برکه ای بکر ایستاد
لباس هایش را از تن درآورد و تن برهنه اش را به آب برکه سپرد
به تن موزونش خیره شدم
با لحنی حسادت آمیز ، گفتم :
این آب چطور می تواند آنقدر حریص باشد
و اینگونه تن برهنه ی تورا به تمامی در بر گیرد ؟
چطور شرم نمی کند و آنقدر روان به پستان ها و ساق های برهنه ات می پیچد ؟
گفت :
آن را نمی دانم
اما تو چطور می توانی
مرا اینگونه ببینی و
حریص نباشی ؟
سکوت کردم و بعد
به سویش رفتم
اکولالیا | #رامین_زارعی

پرنده

پرندگان از این دشت رفته اند
تنها یکی مانده
خیال تو

اکولالیا | #آرزو_نوری

پرواز

پرستویی
که از دسته ی پرواز
جا مانده بود
عاقب از این شعر سر دآورد
پرواز یعنی تو از من دور می شوی
و من این را هیچ دوست ندارم.

اکولالیا | #محسن_منصوری

با من بگو که همره من پیر می شوی

با من بگو که همرهِ من پیر می شوی
یا آنکه بینِ راه، ز من سیر می شوی؟

ای ماهِ دوردستِ من، ای ماهیِ گُریز!
کی در میانِ بِرکه به زنجیر می شوی؟!

چون چکه ای ز نور، درآیینه می چِکی
آنگاه مثلِ آینه تکثیر می شوی

رویای صادقی که سرانجام می رسی
یک خوابِ عاشقانه که تعبیر می شوی

چین می خورَد نگاهِ غم انگیزِ آینه
وقتی ز دستِ آینه دلگیر می شوی
ادامه شعر

ارسلان چلبی

چقدر تلخ‌رویی ای معشوقە من

چە بوی گندیست نگاە کردن بە تاوان خودم
کە خود بوسە بر سینە آتش میزنم
و خود نیز سرِ خودم را می‌بُرم!
جگرم را با چنگالهایت بیدار کن
نوشتەهایم در مرز رشوە هست و تو نمیدانی.
تو در کنار آشیانەام،
من از برای تو آمدم و تو نیامدی ای انقلاب شرمسار!

چە زیبا لب بە سخن می‌گُشاید مرثیە شعرم
کە خون استفراق میکند و سرازیر میشود
سرازیر و سرازیر
و آن هنگام بە رخت و خوابت میرسد ای پارتیزان من!
چقدر تلخ‌رویی ای معشوقەِ من
بیا و آرام آرام خودت را خالی کُن بر روی سینەهایم!
ادامه شعر

احمد شاملو

آخر بازی

عاشقان
سرشکسته گذشتند،
شرمسارِ ترانه‌های بی‌هنگامِ خویش.

و کوچه‌ها
بی‌زمزمه ماند و صدای پا.

سربازان
شکسته گذشتند،

خسته
بر اسبانِ تشریح،
و لَتّه‌های بی‌رنگِ غروری
نگونسار
بر نیزه‌هایشان.
ادامه شعر

زمان انتقام

زمان انتقام از بزرگترین دشمنم
ماشه را میچکانم
با اینکه میدانم
برعکس گرفته ام کلت سیاه ام را

اکولالیا | #رضا_دلاوری_جاویدآزاد

شعر پاکی

عمری در پی پاکی دویده ام
پاکم ولی زمردم دنیا گزیده ام

این رسم مردمان دنیست ای فلک
تهمت زنند به من ها که عابدم

من راه او می روم وعاقبت خوش است
بگذار اهل زمانه ، به مثل ها ملامتم

تاآن زمان که نشستم به پیش او
محتاج کی شوم ، که من از او غنی شدم

برخیز وبیا عاقبت خوب من ببین
اینها نشانه هلاهل ،که زدنیا چشیده ام

اکولالیا | #یعقوب_سلامت

تو اولین روز بهاران

تو اولین روز بهاران
من آخرین روزم
از اسفند
من با تو ام نزدیک نزدیک
تو
اندازه ی یک سال از من دور!

اکولالیا | #یدالله_گودرزی

آنا اشویر

باز هر دو درد کشیدیم

به دنیا که آمدم
خونِ مادرم
ریخت از لای پاهاش.
هر دو درد کشیدیم
او بیش از من.
مادرم که مرد
خون مادرم
ریخت
رفت از لای پاهاش
و باز هر دو درد کشیدیم
و باز، او بیش از من
ادامه شعر

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×