اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شعر (صفحه 146 از 202)

ژاک پره‌ ور

رییس

جلوی در کارخانه
کارگر ناگهان ایستاد
هوای خوش گوشه‌ی کت او را کشید
و چون رو برگرداند
و به خورشید نگاه کرد
که تمام سرخ و تمام گرد
درآسمان سربی خود لبخند میزد
ادامه شعر

احمدرضا احمدی

من در همین جا ساکن هستم

مرا پیش نرانید
من در همین جا ساکن هستم
راضی هستم
دهشت از شب ندارم
پا را از خانه بیرون نمی گذارم
حدس هیچ خوشبختی ندارم
همه ی آنانی که بر جنازه ی تو
گریه می کردند
اکنون در این جهان نیستند
همه ی آنانی که به چمدان هایشان
در ایستگاه قطار
تکیه داده بودند
اکنون در این جهان
نیستند
ادامه شعر

امیلی دیکنسون

چرا دوستتان دارم

چرا دوستتان دارم، آقا؟
چرا که باد می‌گذرد
و علف
سر از پا نمی‌شناسد
باد به علف نمی‌گوید
چرا؟
چرا که می‌داند
و تو نمی‌دانی
و ما نمی‌دانیم
همین دانش
برای ما کافی است.
ادامه شعر

قیصر امین پور

ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی

می خواهمت چنانکه شب خسته خواب را
می جویمت چنانکه لب تشنه آب را

محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده دمان آفتاب را

بی تابم آنچنانکه درختان برای باد
با کودکان خفته به گهواره تاب را

بایسته ای چنانکه تپیدن برای دل
یا آنچنانکه بال پریدن عقاب را

حتی اگر نباشی، می آفرینمت
چونانکه التهاب بیابان سراب را

ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را

اکولالیا | #قیصر_امین_پور

سید علی صالحی

چند تا خواب

سکوت، روشنایی، رضایت
اوایل عطر چیزی‌ست
شاید اوایل آسان چیزی
همین ایستاده مقابلم
اما یادم نمی‌آید
اوایل عزیز اسمش چه بود؟
و سایه‌روشن دامنه‌ای در مه
و سکوت
و روشنایی
و رضایت
دو صندلی خالی
فاخته‌ای در خواب
و عطر چیزی عجیب
در ایوانی از نی و نارون
ادامه شعر

یانیس ریتسوس

یادش آمد که زن ژاکتش را برده است

حتّا قطره‌ی اشکی هم نریخت زن
یک‌راست رفت سراغ بند رخت و
ژاکتش را برداشت و
رفت
انگار دست دراز کرده باشد و
ماه را
از آسمان تابستان
برداشته باشد
ادامه شعر

رضا براهنی

برای تو در این‌جا نوشته‌ام

نام تمامی پرنده‌هایی را که در خواب دیده‌ام
برای تو در این جا نوشته‌‌ام
نام تمامی آنهایی را که دوست داشته‌ام
نام تمامی آن شعرهای خوبی را که خوانده‌ام
و دستهایی را که فشرده‌ام
نام تمامی گلها را
در یک گلدان آبی
برای تو در این‌جا نوشته‌ام
وقتی که می‌گذری از این‌جا
یک لحظه زیر پاهایت را نگاه کن
من نام پاهایت را برای تو در این‌جا نوشته‌ام
و بازوهایت را ـ وقتی که عشق را و پروانه را پل می‌شوند،
و کفترها را در خویش می‌فشرند
برای تو در این جا نوشته‌ام
یک دایره در باغ کاشته‌ام که شب آن را
خورشید پر می‌کند، و روز، ماه
و یک ستاره‌ی آزاد گشته از تمامی منظومه‌ها
می روید از خمیره‌ی آن
آن را هم برای تو در این‌جا نوشته‌ام
ادامه شعر

بیژن نجدی

ماهی ها چگونه می گریند

دریا با این همه آب
رودخانه با این همه آب
تنگ بلور حتی با این همه آب
رخصت نمی دهد این همه آب
تا بنگریم که ماهی ها چگونه می گریند

اکولالیا | #بیژن_نجدی

احمدرضا احمدی

اما لبان تو هنوز جوان بود

از هر لیوانی که آب نوشیدم
طعم لبان تو و پاییزی
که تو در آن به جا ماندی به یادم بود
فراموشی پس از فراموشی
اما
چرا طعم لبان تو و پاییزی که تو در آن
گم شدی در خانه مانده بود
ما سرانجام توانستیم
پاییز را از تقویم جدا کنیم
اما
طعم لبان تو بر همه ی لیوان ها و بشقاب ها
حک شده بود
لیوان ها و بشقاب ها را از خانه بیرون بردم
کنار گندم ها دفن کردم
زود به خانه آمدم
ادامه شعر

سید علی صالحی

خاکستری که تویی

خاکستری که تویی
خاموشی‌ات چراغی است
خانه به خانه
فراخوان روشنی.
خاکستری که تویی
بر اوراق شب اما
هر نقطه‌ی معناش
در تماشای فانوس و گریه
نطفه می‌بندد
ادامه شعر

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×