اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شعر (صفحه 152 از 202)

آمدی خنجر خود را به نگاهم بزنی

آمدی خنجر خود را به نگاهم بزنی
تا شبی یک تنه بر قلب سپاهم بزنی

قلمت را بزنی داخل این جوهر خون
رنگ قرمز به دل تخته سیاهم بزنی

بنشینی وسط راه و میان کوچه
هر قدم تابلوی ایست به راهم بزنی

پشت آن لحظه که در راست ترین ناحیه ام
ساده برچسب دروغین به گواهم بزنی
ادامه شعر

مارتا ریورا دلا کروز

عاشق زنی مشو که می خواند

عاشق زنی مشو که می خواند
که زیاد گوش می دهد
زنی که می نویسد
عاشق زنی مشو که فرهیخته است
افسونگر ، وهم آگین ، دیوانه
عاشق زنی مشو که می اندیشد
که می داند ، که داناست
که توان پرواز دارد
زنی که خود را باور دارد
عاشق زنی مشو که هنگام عشق ورزیدن
می خندد یا می گرید
که قادر است روحش را به جسم بدل کند
ادامه شعر

سید علی صالحی

تو باید ما را به یک ترانه‌ی ساده دعوت کنی

لطفا شما بیایید واسطه‌ی من و
این چند واژه‌ی مشکل شوید
من می‌گویم به احتمال قوی
باید به خواب کتاب و خانه و سکوت برگردید
اما برنمی‌گردند،
می‌گویند الا و بلا
ما از دهان ستاره و
از خواب آسمان باریده‌ایم
و تو شاعری
و تو باید ما را به یک ترانه‌ی ساده دعوت کنی
ورنه آبرویت را آینه می‌کنیم
آینه را می‌شکنیم
و شکستن هم یکی از همین همراهانِ خاموشِ ماست
ما برهنه زاده می‌شویم
مبهم و پوشیده به خواب می‌آییم
بعد هم می‌رویم
گوشه‌ی کتابی کهنه
کنار کلماتی که تو ندیده‌ای، نخوانده‌ای، نمی‌دانی!
ادامه شعر

مرام المصری

خیره می‌شوم به تو

مانند ولگردی
که تا توانسته خود را پُر کرده
از ترس یک روز بی‌غذا ماندن
خیره می‌شوم به تو
که بر دامنم
سر گذاشته‌ای

اکولالیا | #مرام_المصری
کتاب چون گناهی آویخته در تو
ترجمه از #سیدـمحمدـمرکبیان

قیصر امین پور

از بد بدتر اگر هست

از بد بدتر اگر هست
این است
اینکه باشی
در چاه نا برادر، تنها
زندانی زلیخا
چوب حراج خورده بازار برده ها
البته بی که یوسف باشی
پس بهتر است درز بگیری
این پاره پوره پیرهن
بی بو و خاصیت را
که چشم هیچ چشم به راهی را
روشن نمی کند

اکولالیا | # قیصر_امین_پور

شمس لنگرودی

بیست و ششم آبان

ساعت
دوازده و بیست و پنج دقیقه ی نیمروز
بیست و ششم آبان
آفریدگارا
بگذار
دهان تو را ببوسم
غبار ستاره ها را از پلک فرشتگانت بروبم
کف خانه ات را
با دمب بریده ی شیطان جارو کنم
متولد شدم
در مرز نازک نیستی
سگ های شما
از دهان فرشتگان دورو نجاتم دادند
ادامه شعر

شل سیلور استاین

دوباره‌ شروع‌ کن‌

تنهایی‌؟
خب‌ بپر برو سراغ‌ تلفن‌
حالا به‌ چن‌تا شماره‌ فکر کن‌،
از یک‌ تا نه‌!
خوبه‌!
حالا یکی‌ یکی‌ اون‌ شماره‌ها رُ بگیر
تو داری‌ به‌ یکی‌ زنگ‌ می‌زنی‌
صبر کن‌ طرف‌ گوشی‌ برداره‌،
بعدش‌
زود گوشی‌ بذار سر جاش‌
چند دقیقه‌ بشین‌
یه‌ لب‌خند بزن‌
دوباره‌ شروع‌ کن‌

اکولالیا | #شل_سیلور_استاین

رضا براهنی

بردند / رضا براهنی

در را از جایش کندند، بلند کردند
در را به روى گارى انداختند، بردند
حالا فضاى خالى در، چون دهان سگى،
تشنه و تنها در زیر آفتاب له له زنان است
اتاقها را بردن
با سطح شیشه هاى تیز و شکسته،
دیوارهاى خالى و مغبون پنجره ها تنها مانده ست
دیدى که خانه‌ی ما را هم بردند
احساسهاى ما حالا زنبورهاى سرگردانى هستند
که تک تک دنبال کندوى گمشده شان مى گردند
آنگاه نوبت سبلان آمد
ما بچه ها اطراف کوه حلقه زدیم تماشا کردیم
بى اعتنا به ما مشغول کار خود شده بودند
ادامه شعر

عباس معروفی

با نبودنت چکار کنم

چشم‌هام
برای همه جا
در و پنجره می‌سازد
شاید بیایی
عاشق چشم‌هات باشم
از در راهم می‌دهی
یا از پنجره بیایم؟
کف دست‌هام را بر صورت پنجره
سرد می‌کنم

بر کلمه‌هات چشم می‌کشم
بوی تنت را در ذهنم می‌چرخانم
که چیزی نبینم دیگر.
برای بودنت چه کنم
آقای من؟
و حالا باز برگشته‌ام
مرا نمی‌بینی
مثل سایه در اتاق راه می‌روم.
و می‌روم
که دنبال تو بگردم
ادامه شعر

سید علی صالحی

باران می‌آمد

باران می‌آمد
مردمان در خواب خانه
از آب رفته به جوی … سخن می‌گفتند
همهمه‌ی یک عده آدمی در کوچه نمی‌گذاشت
لالایی آرام آسمان را آسوده بشنوم
اصلا بگذار این ترانه
همین حوالی بوسه تمام شود!
من خسته‌ام
می‌خواهم به عطر تشنه‌ی گیسو و گریه نزدیکتر شوم،
کاری اگر نداری … برو
ورنه نزدیکتر بیا
می‌خواهم ببوسمت
ادامه شعر

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×