اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شعر (صفحه 164 از 202)

سید علی صالحی

چیزی نیست

من این خانه وُ
همین صحبت این و آن را دوست می‌دارم،
لِک‌لکِ روشن پرده‌ها
نیمدری‌های منحنی
کبوتر و کوچه
حرف و سلام و سادگی را دوست می‌دارم.
سایه بهتر است، سکوت هم بد نیست،
یا آواز و آینه،
عطر قشنگ عصری از هوای علف،
علاقه به آسمان، به کتاب، کلمه، کهربا،
بوی نمورِ باغ انار
پشت بامی بلند
چند پاره ابر پراکنده بالای کوه،
و حتی وقتی که خسته می‌شوی …
وقتی چرت ولرم
اصلا زندگی چیزی نیست
الا همین هوای خوش و گزنده و دلپذیر و تلخ!

و ادامه شعر

فاضل نظری

بی تابی

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست

همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست

اکولالیا | #فاضل_نظری

عباس کیارستمی

درد غنچه

چه کسی می داند
درد غنچه را
به هنگام شکفتن؟

اکولالیا | #عباس_کیارستمی

مولانا

بمیرید بمیرید

بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید

بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید
کز این خاک برآیید سماوات بگیرید

بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید
که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید

یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید

بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا
بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید

بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید
چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید

خموشید خموشید خموشی دم مرگست
هم از زندگیست اینک ز خاموش نفیرید

اکولالیا | #مولانا

فروغ فرخزاد

پاییز / فروغ فرخزاد

از چهره طبیعت افسونکار
بر بسته ام دو چشم پر از غم را
تا ننگرد نگاه تب آلودم
این جلوه های حسرت و ماتم را

پاییز، ای مسافر خاک آلود
در دامنت چه چیز نهان داری
جز برگ های مرده و خشکیده
دیگر چه ثروتی به جهان داری

جز غم چه می دهد به دل شاعر
سنگین غروب تیره و خاموشت؟
جز سردی و ملال چه می بخشد
بر جان دردمند من آغوشت؟

در دامن سکوت غم افزایت
اندوه خفته می دهد آزارم
آن آرزوی گمشده می رقصد
در پرده های مبهم پندارم

پاییز ای سرود خیال انگیز
پاییز، ای ترانهء محنت بار
پاییز، ای تبسم افسرده
بر چهرهء طبیعت افسونکار

اکولالیا | #فروغ_فرخزاد
تهران-مهرماه ۱۳۳۳ از دفتر اسیر

چارلز بوکوفسکی

برای من تاسف نخورید

برای من تاسف نخورید
چون لیاقت زندگی کردن را دارم و راضی ام
ناراحت آدم هایی باشید که به خودشان می پیچند و
از همه چیز شاکی اند
آن ها که روش زندگی شان را مثل مبلمان خانه
دائم عوض می کنند
همینطور دوستان و رفتارشان را
پریشانی شان دائمی است
و به همه کس سرایتش می دهند
از آن ها دوری کنید
یکی از کلمات کلیدی آن ها عشق است
ادامه شعر

سعاد الصباح

آنکه به تبعید می‌رود منم

کوشیدم بوی تو را
از سلول‌های پوستم بیرون کنم
پوستم کنده شد
اما تو بیرون نشدی
کوشیدم تو را به آخر دنیا تبعید کنم
چمدا‌‌‌نهایت را آماده کردم
برایت بلیط سفر خریدم
در اولین ردیف کشتی برایت جا رزرو کردم
وقتی کشتی حرکت کرد
اشک در چشمانم حلقه زد
تازه فهمیدم در اسکله‌ام
تازه فهمیدم آنکه به تبعید می‌رود منم
نه تو

اکولالیا | #سعاد_الصباح

بگذار

بگذار ترانه ام سبز باشد
ریشه از تن اَت آغاز شود و بر من بپیچد
بگذار بغض راه خود را گم کند
و در بن بست یک کوچه فراموش شود
بگذار آسمان سقف مان باشد
و گرمای دستان مان پاییز را عبور دهد
بگذار باد پایان سرگردانی را ببیند
و عشق توفان را رام کند
بگذار شب های تاریک مژده ی صبح دهند
و در مهمانی خورشید امید بتابد
بگذار عبور کنیم زندگی را
در آستانه ی فردا

اکولالیا | #عیسی_طاهریانفر

عابر زندگی

صدای زنگ دارِ پای عابری
که زندگی را قدم می زند
آرام آرام خواب پریشانی هایت را
پایان می برد
و هجوم آفتاب
قلعه ی تاریکی ها را
فتح می کند،
تا دستان ات ستاره بچینند
و سایه ها در روشنای صبح
به بن بست برسند

اکولالیا | #عیسی_طاهریانفر

نزار قبانی

عهد کردم

عهد کردم
که هیچ شبی به تو زنگ نزنم
و به تو فکر نکنم ، وقتی بیمار می‌شوی
و دلواپست نباشم
و گلی نفرستم
و دستانت را نبوسم
و شبی زنگ زدم، بر خلاف میلم
و گل فرستادم، بر خلاف میلم
و وسط دیدگانت را بوسیدم ، تا سیر شدم
عهد کردم که نه
و وقتی به حماقتم پی بردم خندیدم
ادامه شعر

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×