اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شعر (صفحه 66 از 202)

ای که چشمان عزلخوان و مورّب داری

ای که چشمان عزلخوان و مورّب داری !
بیشتر از غزلِ « سایه » مخاطب داری

چشم تو مستیِ صد جامِ پیاپی دارد
تو که لبهایی از انگور، لبالب داری !

چشمِ تو، شرح جهانهای موازی ست مرا
بیشتر از کُتُبِ فلسفه مطلب داری

پیش زیبایی ناب تو معذّب هستم
بس که چشمانِ پراز شرم و مودّب داری
ادامه شعر

قیصر امین پور

از اگر

در تمام طول این سفر اگر
طول و عرض صفر را
طی نکرده‌ام

در عبور از این مسیر دور
از الف اگر گذشته‌ام
از اگر اگر به یا رسیده‌ام
از کجا به ناکجا …

یا اگر به وهم بودنم
احتمال داده‌ام
باز هم دویده‌ام
ادامه شعر

سوفیا اندرسون

آینه‌ها تمام روز تابناک‌اند

آینه‌ها تمام روز تابناک‌اند
هرگز آن‌ها تهی نیستند
مردمک صیقلی‌شان چشمانشان
همچون چشمان گریه می‌درخشد و برق می‌زند
حتّی زیر پلک‌های تاریکی.
در تاریک‌روشن واپسین ساعات شب
آنگاه که خاموشی، خود را در دل سکوت جای می‌دهد
تنها آنگاه است که نور ساکن اندرون آینه‌ها
ادامه شعر

جمال ثریا

اگر یکبار دیگر اسم او را بنویسی

خم شدم آرام
دم گوش قلمم
و به او گفتم
اگر یکبار دیگر اسم او را بنویسی
تو را هم می شکنم

اکولالیا | #جمال_ثریا
ترجمه از #سینا_عباسی_هولاسو

آیتن موتلو

شب با من مهربانی کن

شب، دروغی به من بگو
دروغی که با هزارتوها، مفصل‌ها و روشنایی هستی‌بخش
زخم‌های مرا بشوید.

می‌دانم که از گریزها
خلاء
دلبستگی
پرتگاه
عشق هستی یافته از موسیقی
فقط واژه‌ها باقی مانده است

آینه‌ای که در آن نقصان یافته‌ام در هر نگاه من
گل شکفته شده بر تنه گمشده ما*
در آستانه عبور از خوابی بلورین است
نسیم خم شده از آتش
تو
یادم کنید
ادامه شعر

سوفیا اندرسون

میان درختان ساکت تاریک

میان درختان ساکت تاریک
آسمان سرخ، شعله می‌کشد
و دیونیسوس
زاده شده در دل رازناک غروب
غبار جاده‌ها را درمی‌نوردد.
سرشاری میوه‌های ماه سپتامبر
چهرهٔ او را در خود مأوا می‌دهند
هر یکی، سرشار از سرخی کامل او،
ادامه شعر

آیتن موتلو

گلی آبی رنگ برای تو برگزیدم

گلی آبی رنگ برای تو برگزیدم
از سمفونی امواج مرده بر ساحل
از سوخته بلورین مدار جغرافیایی دره
از رطوبت کلاله ذرت
از بوهای شیرین برگهای پوسیده
از ترانه‌های حزن آلود صدف‌های دریایی

تا با آخرین نفس گلی پژمرده
شرح پریشانی قلبم را
با تو حکایت کنم

آه، غنودن بدون در آغوش کشیدن تو
بدون تماشای سر تو بر بالش من
چه گردابی خواهد شد
وقتی که به خوابی عمیق فرو می‌روی
ادامه شعر

ناظم حکمت

می‌خواهم قبل از تو بمیرم

می‌خواهم قبل از تو بمیرم
فکر می‌کنی آنکه بدنبال رفته‌ای می‌آید
آن را که رفته است می‌یابد؟
من فکر نمی‌کنم
بهتر است بسوزانی‌ام
و داخل یک بطری
روی بخاری اتاق‌ات بگذاری
بطری، شیشه‌ای باشد
شیشه‌ی شفاف و تمیز
تا بتوانی مرا داخل‌اش ببینی
فداکاری‌ام را می‌فهمی؟
از خاک شدن گذشتم
از گل شدن گذشتم
تنها بخاطر کنارت ماندن
ادامه شعر

آیتن موتلو

اینک معاشقه بسر آمد

اینک معاشقه بسر آمد
شب مانند مرگ ادامه دارد
می‌گویی، عشق سرزمینی است که هنوز پای کسی بدان نرسیده
هر چه دورتر بروی از تنش بیرون نمی‌شوی
از خویش بیرون نمی‌شوی هر چه بدان نزدیک شوی

در سکوت به صدای ناقوس‌های شب گوش می‌دهم
ناقوس‌ها مانند زخمی باز می‌نوازند
حیوانات در طنین ناقوس‌ها تیر می‌خورند

هرچه از تو دور می‌شوم از تو بیرون نمی‌شوم
هر چه به تو نزدیک می‌شوم به تو نمی‌رسم

در چشمان تو
تن وحشت زده اندوه را نوازش می‌کنم
تا کجا جاری می‌شود
تا کدام دریای مرده
خون آن مروارید جدا شده از صدف
می‌دانم
ادامه شعر

آیتن موتلو

تو رفتی ای عشق

ترانه نسیم خاموش شد
روشنای درخت غان پاک شد
گل میخک دیگری بر شامگاه انتحار افتاد
تو رفتی

دیگر برای همیشه رفتی
دیگر کدام گل ختمی در بوستانهای این شهر به شکوفه خواهد نشست؟
در دل نحیف و بی‌رمق شب
انتظار را نیز با خود بردی

رفتی
کدام خواب ساکت با تو رفت؟
کدام خواب تسلی خواهد داد؟
شبی را که بر بالش من فراموش کردی
دشنه‌ای در روحم شکست
ای عشق
نگهبان من باش
ادامه شعر

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×