اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شعر (صفحه 92 از 202)

رنگ و ریا

تو آن زیبا رخ دیر آشنایی
هنوزم تو غریب و ناشناسی
پس پشت کدامین چهره هستی
تو کم پیدا شبیه برگ آسی
تو را بی غش‌ترین باده دیدم
ندانستم که دردی ذات بودی
شبیه این جهان رنگ در رنگ
چه افسون‌ها که تو پنهان نمودی
خودم هم کاستی از تو ندارم
دو رنگی تو ، من آن رنگین کمانم
در این آوردگاه مکر و تزویر
ادامه شعر

واهه آرمن

با آمدن ات فریب ام دادی

با آمدن ات فریب ام دادی
یا با رفتن ات ؟

کاش هرگز تو را نمی دیدم
تا همیشه سراغ ات را
از فرشتگان می گرفتم
تا تلخ ترین شعرم را هرگز
در گوش خدا نمی خواندم

کاش هرگز تو را نمی دیدم
آن وقت
نه بغضی در گلویم بود
نه دل شدگی
و نه مشتی شعر
ادامه شعر

رسول یونان

باید شعری تازه گفت

باید شعری تازه گفت
آهنگی تازه نواخت
باید در چوبی این باغ ها را
که در رویاهای مان شکل گرفته اند
رو به شهر باز کرد
باید
همه چیز را از نو ساخت
هیچ بادی
ادامه شعر

آفاناسی فیت

با سلامی سوی تو می‌آیم

با سلامی سوی تو می‌آیم
که بگویم خورشید برخاست
که او به انوار گرمش
به روی برگ‌ها تپیدن گرفت
که بگویم بیدار شد جنگل
همه بیدار شده‌اند
هر شاخه‌ای و پرنده‌ای
از خواب جسته
و از عطش بهار لبریز است
بگویم
که چون دیروز
با همان عشق آمده‌ام
که جانم
همان‌گونه به سعادت لبریز یاری‌ست
ادامه شعر

نادر نادرپور

دل از تو کندم، ولی ندانم

کهن دیارا ، دیار یارا ! دل از تو
کندم ، ولی ندانم
که گر گریزم ، کجا گریزم ، وگر بمانم ، کجا بمانم
نه پای رفتن ، نه تاب ماندن ، چگونه گویم ، درخت خشکم
عجب نباشد ، اگر تبرزن ، طمع ببندد در استخوانم
درین جهنم ، گل بهشتی ، چگونه روید ، چگونه بوید ؟
من ای بهاران ! از ابر نیسان چه بهره گیرم که خود خزانم
به حکم یزدان ، شکوه پیری ، مرا نشاید ، مرا نزیبد
چرا که پنهان ، به حرف شیطان ، سپرده ام دل که نوجوانم
صدای حق را ،
سکوت باطل ، در آن دل شب ، چنان فرو کشت
که تا قیامت ، درین مصیبت ، گلو فشارد ، غم نهانم
کبوتران را ، به گاه رفتن ، سر نشستن ، به بام من نیست
که تا پیامی ، به خط جانان ، ز پای آنان ، فروستانم
سفینه ی دل ، نشسته در گل ، چراغ ساحل ، نمی درخشد
درین سیاهی ، سپیده ای کو ؟ که چشم
حسرت ، در او نشانم
ادامه شعر

آفاناسی فیت

تاج گل با‌شکوهت

تاج گُل با‌شکوهت
عطر افشان و خرم است
از گل‌های تاجت رایحه جاری‌است
و جعد گیسوانت از غرور عاری‌ست
تاج گل با‌شکوهت
عطر افشان و خرم است.

تاج گل با‌شکوهت
عطر افشان و خرم است
و چشمان رعد نیروی کشنده‌ای
نه، باورم نیست که عاشق نبوده‌ای
تاجِ گُلِ با‌شکوهت
عطر افشان و خرم است.
ادامه شعر

نادر نادرپور

شبی در کارگاه تندیسگر

اندیشه و تیشه ام مهیا بود
چون لوح و قلم ، کنار یکدیگر
وان سنگ سپید ، روبروی من
تا پیکری از دلش برآرد سر
آن لحظه ی پاک
آفریدن بود
آن لحظه ی تالی خدا بودن
با هستی کائنات پیوستن
از عالم خاکیان جدا بودن
چون تیشه ی من به فرق سنگ آمد
از دست کسی دو ضربه بر در خورد
بلیس نباشد این که می آید ؟
این گفتم و خنده بر لبم پژمرد
اندیشه کنان به سوی در رفتم
گفتم : تو که ای ،
فرشته ای یا شیطان ؟
من خالق آدمی دگر هستم
سرخم کن و مزد طاعتت بستان
در چون دهنم گشوده ماند از بهت
او آمده بود و شمع در دستش
دل گفت : فرشته است و شیطان نیست
ادامه شعر

دنیس بروتوس

در اینجا رعد در شب سر می‌کشد

در اینجا، رعد در شب سر می‌کشد
و بر آسمان ساکت مات چیره می‌شود
بر دشت‌هائی با نفس آرام.

پولادهای ترک خورده ضجه‌های مهجوری سر می‌دهند
و میهن من، این عروس رمیدهٔ نادان
یکه‌ئی می‌خورد و استقبال سیلی شکننده و رهابخش را چهره در هم می‌کشد.

ادامه شعر

ندایی در شب

درون برزخ آشفته ی خواب
دلم دیوانه و سرگشته می شد
شبیه مرغ عشقی روی چینه
اسیر و واله و پر بسته می شد

ندایی می رسید از دورترها
دلت را باختی آسان و ساده
تو ساقی از برای بزم ما باش
بگیر این ساغر و این است باده

دلم پر می زند تا بیکرانها
نمی دانم چرا دیوانه وار است
شبیه تخته سنگی بین ساحل
به امواج و هجوم آن دچار است

بِدِه گرمای قلبت را به این بزم
کِسادِ دل تمامش رنج و درد است
بده گرمی به این بزم شبانه
که بی گرمای تو این بزم سرد است
ادامه شعر

اورهان ولی

این شاعرها از معشوقه‌ها بدترند

این شاعرها از معشوقه‌ها بدترند
این چه مصیبتی ست که از دست این آدم‌ها می‌کشم؟
مگر ممکن است تمام شب را
در محرمیت مصراعی بگذارانی؟

گوش کن، ببینم می‌توانی بشنوی
ترانه ی پشت بام‌ها و دودکش‌ها را
یا این که صدای مورچه‌ها را
که به لانه شان گندم می‌برند؟

آیا ممکن است، منتظر طلوع خورشید نشویم،
تا در کنار دریا قافیه‌های دست دوم را
به رفتگران جلوی خانه ام بدهم؟
ادامه شعر

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×