هر چقدر هم که بگوییم
مردها فلان
زن ها فلان
یا تنهایی خوب است
و دنیا زشت است
آخرش روزی قلبت
برای کسی تندتر می زند
اکولالیا | #چارلز_بوکوفسکی
هر چقدر هم که بگوییم
مردها فلان
زن ها فلان
یا تنهایی خوب است
و دنیا زشت است
آخرش روزی قلبت
برای کسی تندتر می زند
اکولالیا | #چارلز_بوکوفسکی
همیشه یه صدایی رو میشنوی،
که آروم آروم بهت میگه:
« این کار درسته و اون کار درست نیس»
نه معلّم
نه بابا ننه
نه کیشیش
نه رفیق نه هیچ آدم باکلّهی دیگهیی،
نمیتونه بهت بگه چه کاری درسته و چه کاری غلط!
فقط به اون صدا
فقط به اون صدا گوش بده
اکولالیا | #شل_سیلور_استاین
ترجمه: یغما گلرویی
عوض کردن مدام کانالای تلویزیون
قیافه هایی رُ می بینی که هیچ کدوم واقعی نیستن
با یه وحشت واقعی شاخ به شاخی
بجنب
بجنب
بیشتر
کمتر
صورتا بهت فرمون می دن
اونا رُ با چی پر کردن؟
چه جوری جا شدن تو اون شیشه؟
کی چپوندنتشون اون تو؟
چیزی نیست؟
تو این دنیا
این دنیا…
اینا مردم من نیستن
مردماى من کجا رفتن ؟
اکولالیا | #چارلز_بوکوفسکی
ترجمه یغما گلرویی
این روزا زیاد برف نمیاد؟
شیب پلّهها بیشتر نشده؟
شهرا خیلی عوض شدن
جوونا بیخیالن
روزنامهها دم به دم آب میرن
رفقام آروم حرف میزنن،
اونقدر آروم که نمیشنفم چی میگن
جکا مث قدیم خندهدار نیستن
دخترا نصف سابق خوشگلن
امروز تو پارک یه مرد بهم گفت:
«پدربزرگ»
دلواپس شهرت نیستم
دخترا رُ هنوز تو لباسای سادهی قدیمی میبینم
عاشق نوازشم
خیلی طول میدم تا از پلّه بالا برم
دیگه چوبخطم پر شده
ساختمونایی که درست شدنشون دیدم
دارن خراب میکنن
اکولالیا | #شل_سیلور_استاین
بترسی اگر، تنها می شوی
کارهای زیادی انجام می دهی
که از وجود تو نشئت نگرفته
تو تاریکی زیر نور ماه راه افتادیم
تا گنج رو پیدا کنیم
از هفت تا بیابون گذشتیم
از هفت تا دریا
از هفت آسمون،
اما نمی دونم چرا تو تاریکی راه افتادیم؟
چون صبح که شد،
هیچی پیدا نکردیم
فقط گم شده بودیم !
اصلاً نمی دونم کی مجبورمون کرده بود تو تاریکی راه بیفتیم؟
اکولالیا | #شل_سیلور_استاین
نامه رسان تکانم می دهد
بیدار می شوم
خواب می دیدم آمده ای
بلند می شوم
همراه او سیاه گنده ای است
از دانشگاه
چندشش می شود به من دست بزند
صبر می کنم
صندلی تعارف نمی کنم
حرفی نمی زنند
بعد که می روند
می فهمم نامه ای آورده اند
نامه ای از زنم
شتر حیوان صبوری است
همیشه آدم را از وسط صحرا عبور می دهد.
هر چند که می داند در صحرا چیزی نیست
او همیشه دلش می خواهد بپرسد:
« مگر در صحرا چه چیزی است،
که آدم همیشه می خواهد از وسط آن بگذرد؟
اما او این سوالش را نمی پرسد،
چون شتر حیوان صبوری است
اکولالیا | #شل_سیلور_استاین
این پلنگ چه مغرور به نظر می رسد
چه کلاهی سرش گذاشته
با آن خالهای تنش
فکر می کند خیلی قشنگ است
حتماً از زندگی اش کاملاً راضی است
بیچاره پلنگ
نمی داند که من او را با مدادم روی کاغذ کشیده ام
و هر وقت بخواهم می توانم او را پاک کنم
اما وای
قبل از این که پاکنم را پیدا کنم
حس می کنم حالم دارد به هم می خورد
نکند یک نفر هم دارد مرا پاک می کند
اکولالیا | #شل_سیلور_استاین
اگر نمی توانم همیشه مال تو باشم
اجازه بده گاهی، زمانی از آن تو باشم
واگر نمی توانم گاهی، زمانی از آن تو باشم
بگذار هر وقت که تو می گویی، کنار تو باشم
اگر نمی توانم عشق راستین تو باشم
بگذار باعث سرگرمی تو باشم
اگر نمی توانم دوست خوب و پاک تو باشم
اجازه بده دوست پست و کثیف تو باشم
اما مرا اینطوری ترک نکن
بگذار دست کم چیزی باشم
اکولالیا | #شل_سیلور_استاین
کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑