اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شاعران ترکیه (صفحه 17 از 20)

ناظم حکمت

ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ

ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ
ﮐﺎﺵ ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭﻡ
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻔﺘﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﮔﻨﺠﻪ ﺍﯼ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ ﻭ ﻗﻔﻞ ﮐﻨﻢ
ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﮑﯽ ﻳﮏ ﮔﻨﺠﻪ ﺧﺎﻟﯽ
ﺭﻭﯼ ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﻢ
ﺟﺎﯼ ﺳﺮﻡ ﭼﻨﺎﺭﯼ ﺑﮑﺎﺭﻡ
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻔﺘﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺳﺎﻳﻪ ﺍﺵ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻴﺮﻡ

اکولالیا | #ناظم_حکمت

ناظم حکمت

و زیباترین سخنى که می‌‏خواهم با تو گفته باشم

زیباترین دریا
دریایى است که هنوز در آن نرانده‏ایم
زیباترین کودک
هنوز شیرخواره است
زیباترین روز
هنوز فرا نرسیده است
و زیباترین سخنى که می‌‏خواهم با تو گفته باشم
هنوز بر زبانم نیامده است

اکولالیا | #ناظم_حکمت

ناظم حکمت

اما تو نرو / ناظم حکمت

تنهایی
چیزهای زیادی
به انسان می‌آموزد
اما تو نرو
بگذار من نادان بمانم

اکولالیا | #ناظم_حکمت

ایلهان برک

بارها و بارها دوست داشت

بعضی ترانه‌ها را
می توان
بارها و بارها
گوش داد

بعضی انسان‌ها را
می‌توان
بارها و بارها
دوست داشت

اکولالیا | #ایلهان_برک
ترجمه از #احمد_پوری

ناظم حکمت

لباسی را که در نخستین دیدارمان به تن داشتی

لباسی را که در نخستین دیدارمان به تن داشتی بپوش
خود را زیبا کن
بر موهایت اطلسی بزن
آن را که در نامه فرستاده بودم
و پیشانی باز و سفید و بوسه خواهت را بلند کن
امروز، نه ملال نه اندوه
امروز محبوب ناظم حکمت باید که زیبا باشد
چونان پرچم انقلاب

اکولالیا | #ناظم_حکمت

ناظم حکمت

من خائن به وطن هستم

اگر وطن، از گرسنگی تلف شدن در طول جاده هاست،
اگر وطن،مثل سگ از سرما لرزیدن و ازتب به خود پیچیدن است،
اگر وطن، نوشیدن خون سرخ ما در کارخانه های شماست ،
اگر وطن پنجه های اربابهایتان است،
اگر وطن، حکومت نظامی است،
اگر وطن، باتوم پلیس است،
اگر وطن، رها نشدن از عفونت و گندیدگی شماست،
من خائن به وطن هستم

اکولالیا | #ناظم_حکمت

ناظم حکمت

تو را دوست می دارم

زانو زده بر خاک زمین را نگاه می کنم
علف را نگاه می کنم
حشره را نگاه می کنم
لحظه را نگاه می کنم شکفته آبی ِ آبی
به زمین بهاران مانی تو، نازنین من
تو را نگاه می کنم.

خفته بر پشت، آسمان را می بینم
شاخه های درخت را می بینم
لکلک ها را می بینم بال زنان
به آسمان بهاران مانی تو، نازنین من
تو را می بینم.

آتشی افروخته ام به صحرا شب هنگام
آتش را لمس می کنم
آب را لمس می کنم
پارچه را لمس می کنم
سکه را لمس می کنم
به آتش اردوگاهی زیر ستاره ها مانی تو
تو را لمس می کنم.

میان آدمیانم و آدمیان را دوست می دارم
عمل را دوست می دارم
اندیشه را دوست می دارم
نبردم را دوست می دارم
در نبردم موجودی انسانی­ ای تو
تو را دوست می دارم

اکولالیا | #ناظم_حکمت

جمال ثریا

آنقدر در دلم هستی

آنقدر در دلم هستی
که حتی دیگر
به ذهنم هم نمی رسی

اکولالیا | #جمال_ثریا

جمال ثریا

تو عشق بودی

تو عشق بودی
این را از بوی تن ات فهمیدم
شاید هم خیلی دیر به تو رسیدم
خیلی دیر
اما مگر قانون این نبود که هر آنچه دیر می آید
عاقبت روزی به خانه ی ما خواهد رسید؟
عادت کرده ایم به نداشتن ها
ادامه شعر

جمال ثریا

اگر سردت هست

اگر سردت هست
بگو تا یک آغوش
بیشتر دوستت داشته باشم
ادامه شعر

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×