اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

صفحه 169 از 189

ریموند کارور

نامه رسان تکانم می دهد

نامه رسان تکانم می دهد
بیدار می شوم
خواب می دیدم آمده ای
بلند می شوم
همراه او سیاه گنده ای است
از دانشگاه
چندشش می شود به من دست بزند
صبر می کنم
صندلی تعارف نمی کنم
حرفی نمی زنند
بعد که می روند
می فهمم نامه ای آورده اند
نامه ای از زنم

ادامه شعر

یغما گلرویی

من خواب می بینم، پس هستم

همیشه حواسم به بی صبری این دل ساده بود
نه وقتی برای رج زدن روزهای رد شده داشتم،
نه حتا فرصتی
که دمی نگاهی به عقربه ثانیه شمار ساعت بیندازم
با آرزوهای آنور ِ دیوار زندگی کردم
با خوابهای برباد رفته
منتظر بودم روزی بیاید،
که همه در خیابان به یکدیگر سلام کنند،
چراغ ِ تمام چهار راهها سبز می شود
و همسایه ها،
ادامه شعر

حسین پناهی

حرمت نگه دار دلم / حسین پناهی

حرمت نگه دار دلم
گلم
که این اشک ، خون بهای عمر رفته من است
میراث من!
نه به قید قرعه
نه به حکم عرف
یک جا سند زده ام همه را به حرمت چشمانت
به نام تو
مهر و موم شده با آتش سیگار متبرک ملعون!
کتیبه خوان خطوط قبایل دور
این,این سرگذشت کودکی است
که به سرانگشت پا
هرگز دستش به شاخه هیچ آرزوئی نرسیده است
هرشب گرسنه می خوابید
چند و چرا نمیشناخت دلش
ادامه شعر

رسول یونان

با شعر و سیگار / رسول یونان

با شعر و سیگار
به جنگ نابرابری ها می روم
من، دون کیشوتی مضحک هستم
که جای کلاهخود و سرنیزه
مدادی در دست و
قابلمه ای بر سر دارد
عکسی به یادگار از من بگیرید
من انسان قرن بیست و یکم هستم

اکولالیا | #رسول_یونان

احمدرضا احمدی

دیگر اجازه ورود نمی خواست

دیگر اجازه ورود نمی خواست
آرام و مستقیم وارد اتاق شد
به کسی سلام نکرد
آرام روی صندلی
نشست
کسی هم از میوه هایی که در اتاق بود
تعارفش نکرد
با یک مداد پاک کن
که همراه داشت
می خواست
همه چیز جهان را پاک کند
حتی اتاق را
حتی ساکنان اتاق را
به سوی چراغ سقفی
که روشن بود
رفت
ادامه شعر

محمدعلی بهمنی

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است

اکسیر من نه این که مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است

سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست
درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است

تا این غزل شبیه غزل های من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است

گاهی ترا کنار خود احساس می کنم
اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است

اکولالیا | #محمدعلی_بهمنی

سید مهدی موسوی

خواستی مثل ابرها باشی

سبزه ها را گره زدم به غمت
غم ِ از صبر بیشتر شده ام
سال ِ تحویل ِ زندگیت به هیچ
سیزده های در به در شده ام

سفره ای از سکوت می چینم
خسته از انتظار و دوری ها
سال هایی که آتشم زده اند
وسط چارشنبه سوری ها

بچّه بودم… و غیر عیدی و عشق
بچّه ها از جهان چه داشته اند ؟
در ِ گوشم فرشته ها گفتند
لای قرآن «تو» را گذاشته اند
ادامه شعر

ویسلاوا شیمبورسکا

هیچ چیز دوبار اتفاق نمی افتد

هیچ چیز دوبار اتفاق نمی افتد
و اتفاق نخواهد افتاد. به همین دلیل
ناشی به دنیا آمده ایم
و خام خواهیم رفت.
حتا اگر کودن ترین شاگردِ مدرسه ی دنیا می بودیم
هیچ زمستانی یا تابستانی را تکرار نمی کردیم
هیچ روزی تکرار نمی شود
دوشب شبیه ِ هم نیست
دوبوسه یکی نیستند
نگاه قبلی مثل نگاه بعدی نیست
ادامه شعر

ناظم حکمت

آنها دشمنان امیدند / ناظم حکمت

آنها دشمنان امیدند، عشق من
دشمنان زلالی آب
و درخت پر شکوفه
دشمنان زندگی در تاب و تب
آنها بر چسب مرگ بر خود دارند
دندان‌های پوسیده و گوشتی فاسد
بزودی می‌میرند و برای همیشه می‌روند

ادامه شعر

عباس معروفی

با لب هایم

با لب‌هام
روی چشم‌هات
علامت تعجب بگذارم
که هر وقت علامت خطر دید
دلش بوسه بخواهد؟
می‌بوسمت
و ماه می‌شوم
بر سینه‌ی تو
آویخته به زنجیری که
دست‌های من است.
با خیالت
زندگی می‌کنم
و با خودت
عاشقی
ادامه شعر

« شعرهای قدیمی‌تر شعرهای جدیدتر»

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×