گفته بودم؟
همه رنگی به تو می آید
و وقتی می روی
دنیای من
سراسر بی رنگ می شود؟
اکولالیا | #عباس_معروفی
گفته بودم؟
همه رنگی به تو می آید
و وقتی می روی
دنیای من
سراسر بی رنگ می شود؟
اکولالیا | #عباس_معروفی
دست های تو
مرا به خدا م یرساند
و دست های من
تو را به من
پله پله بر می شوم
از خودم از تنم
ساغری می شوم به دستت
نگاهم را
بر تنت بریز و…
بنوش.
اکولالیا | #عباس_معروفی
چه آرزوی دل انگیزی ست
نوشتن افسان های عاشقانه
بر پوست تنت
و خواندن آن
برای تو
چه آرزوی شورانگیزی ست!
ادامه شعر
کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑