چیزی که در دوست داشتنت
بیش تر عذابم می دهد
این است که گر چه می خواهم
اما طاقت بیش تر دوست داشتنت را ندارم
و آن چه در حواس پنج گانه ام
به ستوهم می آورد
این است که آن ها پنج تا هستند ، نه بیش تر
زنی استثنائی چون تو را
احساساتی استثنائی باید
که بدو تقدیم کرد
و اشتیاقی استثنائی
و اشک هایی استثنائی
زنی چون تو استثنائی را کتاب هایی باید
که ویژه او نوشته شده باشند
و اندوهی ویژه
و مرگی که تنها مخصوص و به خاطر او باشد
تو زنی هستی متکثر
در حالی که زبان یکی است
چه می توانم کرد
تا با زبانم آشتی کنم
ادامه شعر