اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

نتلایج جستجو برای "#ناظم_حکمت" (صفحه 4 از 4)

ناظم حکمت

سیگار نیفروخته

ممکن است امشب بمیرد
با سوختگی سینه کتش از آتش گلوله ای
هم امشب
به سوی مرگ رفت
با گام های خویش
پرسید:سیگار داری؟
گفتم:بله
کبریت؟
گفتم : نه
شاید گلوله روشنش کند
سیگار را گرفت
و گذشت
شاید الان دراز به دراز افتاده باشد
سیگاری نیفروخته بر لب
و زخمی بر سینه
رفت
نشانه تکثیر
و تمام

اکولالیا | #ناظم_حکمت

ناظم حکمت

در این روزهای آفتابی زمستان

در این روزهای آفتابی زمستان
اندوه من آیا
برای حسرت بودن در جایی دیگر است
روی پل در استانبول
با کارگران در آدانا
در کوههای یونان
در چین
یا کنار زنی که دیگر دوستم ندارد ؟
درد کبدم است
یا بار دیگر درد تنهایی
و یا این که
از مرز پنجاه سالگی می گذرم ؟
فصل دوم اندوهم
آرام آرام
به پایان خواهد رسید
اگر
این شعر را تمام کنم
یا کمی بهتر بخوابم
یا نامه ای برسد
و یا
چند خبر خوش
از رادیو

اکولالیا | #ناظم_حکمت
ترجمه از #احمد_پوری

ناظم حکمت

گفت به پیشم بیا

گفت به پیشم بیا
گفت برایم بمان
گفت به رویم بخند
گفت برایم بمیر
آمدم
ماندم
خندیدم
مردم.

اکولالیا | #ناظم_حکمت

ناظم حکمت

دریای خزر / ناظم حکمت

از افق ها تا افق ها
لشکر لشکر ، موج های کف آلود بنفش،
جاری
زبان بادها را حرف میزند، پهنه ی خزر
حرف می زند و موج میخورد
وای بر من، شیطان!
چه کسی گفت
خزر به یک آبگیر مرده می ماند
ادامه شعر

در سال ۱۹۰۲ زاده شدم
هرگز دوباره به زادگاه ام خود باز نگشتم
عقب گرد را دوست ندارم
با سه سالگی در آلِپُو (شهری در سوریه) نزد نوه ی پاشا* بودم
با نوزده سالگی دانشجو بودم در دانشگاه کمونیستی مسکو
با چهل و نه سالگی دوباره در مسکو، بعنوان مهمان در حزب کمیته ی مرکزی
و از چهارده سالگی ام شاعری می کنم.
عده ای گیاهان را می شناسند ،
ادامه شعر

ناظم حکمت

دنیای ممنوعه

من در دنیای ممنوع زندگی می‌کنم
بوئیدن گونه دلبندم
ممنوع
ناهار با فرزندان سر یک سفره
ممنوع
همکلامی با مادر و برادر
بی‌نگهبان و دیواره سیمی
ممنوع
بستن نامه‌ای که نوشته‌ای
یا نامه سربسته تحویل گرفتن
ادامه شعر

ناظم حکمت

در تو ناممکنی ها را دوست می دارم

من، در تو، ماجرای به قطب رفتن یک کشتی را
من، در تو، کشف تقدیر قمارباز را
در تو، فاصله ها را
من، در تو ناممکنی ها را دوست می دارم
غوطه ور شدن در چشمانت
چون جنگلی غوطه‌ ور در نور
و خیس از عرق و خون، گرسنه و خشمگین
با اشتهای صیادی، گوشت تنت را به دندان کشیدن
من، در تو، ناممکنی ها را دوست می دارم
اما، ناامیدی ها را
هرگز

اکولالیا | #ناظم_حکمت
ترجمه از #یاشار_یاغیش

Newerposts

کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×