عشق تو را من اختراع کردم
تا در زیر باران بدون چتر نباشم
پیام های دروغین
از عشق تو برای خودم فرستادم!
عشق تو را اختراع کردم
چونان کسی که در تاریکی
تنها می خواند، تا نترسد!
اکولالیا | #غاده_السمان
عشق تو را من اختراع کردم
تا در زیر باران بدون چتر نباشم
پیام های دروغین
از عشق تو برای خودم فرستادم!
عشق تو را اختراع کردم
چونان کسی که در تاریکی
تنها می خواند، تا نترسد!
اکولالیا | #غاده_السمان
هنوز دوستت می دارم
علیرغم هرچه هست
چون در سواحل تو آموختم
چگونه از میان صدفی مهتاب را بنوشم
اکولالیا | #غاده_السمان
تو را راندم،
و ساکهایت را در پیادهرو افکندم
اما بارانیات که در خانهام مانده بود
هذیانگویبی سر داد،
و با اعتراض آستینهایش را برای در آغوش گرفتنم
به حرکت در آورد.
وآن گاه که بارانی را از پنجره پرتاب کردم،
همچنان که فرو میافتاد،
ادامه شعر
تو را می بینم
که از قاره ای بعید می آیی
و شتابان بر آب ها گام بر می داری
تا با من قهوه بنوشی!
همان طور که عادت ما بود،
پیش از آن که بمیری!
میان ِ ما اتفاقی نیفتاده است
و من قرار های پنهانی مان را
حفظ کرد ه ام،
ادامه شعر
کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑