اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

صفحه 45 از 189

محمود درویش

از هیچ چیز خوشم نمی‌آید

از هیچ چیز خوشم نمی‌آید
مسافری در اتوبوس می گوید
– نه رادیو – نه روزنامه‌های صبح
و نه قلعه‌های بالای تپه‌ها
می‌خواهم گریه کنم
راننده می‌گوید : منتظر باش به ایستگاه برسیم
و آن وقت به تنهایی هرچه می‌توانی گریه کن
خانمی می‌گوید : من هم همینطور،
من نیز از چیزی خوشم نمی‌آید،
به پسرم جای قبرم را نشان دادم
او را دوست داشتم و مرد، و با من وداع نکرد

ادامه شعر

بلا آخمادولینا

چند شعر کوتاه از بلا آخمادولینا

۱۹۵۷

خانه و جنگل 
پرتره ای قدیمی 
تو گفتی- گریه نکن 
آتشفشان ها زبانه می کشند 
میپنداشتم، تو دشمن منی… 


انسان ابتدا از دشت ها خارج می شود… 
سپس از گل ها 
دیوانه وار 
با هواپیماهای کوچک 
من، رقصان زیر ماه 
رخسارم را، در درون و منظره ها می جویم 
سپتامبر است 
برف می بارد 

ادامه شعر

مارتا ریورا دلا کروز شاعر و نویسنده‌ی معاصر اسپانیایی در خانواده‌ی ژورنالیستی متولد شد. مارتا در سن ۱۸ سالگی به مادرید رفت و در آنجا او مدرک کارشناسی خود را در زمینه ارتباطات با گرایش علوم سیاسی را از دانشگاه کمپلوتنسه مادرید دریافت کرد.در حال حاضر در مادرید زندگی می کند. 

ادامه شعر

نزار قبانی

قصیده بلقیس الراوی

سپاس باد شما را
سپاس باد شما را
محبوب من به مرگ نشست
اکنون می‌توانید
بر مزار این شهید
باده‌ای سر دهید
و شعرم از پای درآمد.
آیا جز ما
هیچ ملتی در دنیا
شعر را شهید می‌کند؟
بلقیس
آن زیباترین شاه‌بانوی «بابل»
بلقیس
آن موزون‌ترین نخل در سرزمین «عراق»
هنگامی که می‌گذشت
طاووس‌ها با او می‌خرامیدند
و آهوان از پی‌اش می‌دویدند.

ادامه شعر

رضا براهنی

دعا کنید که عاشق تمام خواهد شد

دو چشم زنده که از توده های خاکستر
بسوی زندگی ام منفجر شده ست از عمق
تمام زندگی ام را،
پناهگاه شده ست
به ریشه های تنم من رجوع خواهم کرد
رجوع خواهم کرد
به مادر تن خود،
به ریشه های کهنسال مهربانی خود
به سرزمین سپیدارهای عاطفه ها
به رد پای شقایق درون پاهایم
به آسمانی از کهکشان مینایی
که مشرف است به مهتاب روحانی
رجوع خواهم کردنه ایستادن و در حاشیه
میان سایه لمیدن –
به قلب جبهه، به میدان، به نیزه و شمشیر
به قلب شعله و آتش رجوع خواهم کرد

ادامه شعر

تی. اس. الیوت

تدفین مردگان

آوریل بی‌رحم‌ترین ماه است
یاس‌ها را از خاک مُرده می‌رویاند
خاطره و اشتیاق را به هم می‌آمیزد
با باران بهاری ریشه‌های خوا برفته را بیدار می‌کند.
ما را گرم نگه داشت زمستان
با برف فراموشی زمین را پوشاند
با ریشه‌های خشک کمی زندگی داد.
غافل‌گیرمان کرد تابستان
با رگباری از جانب اِستارنبرگرسی
میان ستون‌ها پناه گرفتیم و بعد به آفتاب رفتیم،
به هوفگارتن، قهوه نوشیدیم و ساعتی گپ زدیم.
-روس، من، اصلاًَ، اهل لیتوانی، آلمانی اصیل-
و ما وقتی بچه بودیم نزد اشرف والا، پسرعمویم می‌ماندیم،
او مرا به سورتمه سواری برد و من خیلی ترسیدم
گفت: ماری، ماری، محکم بگیر. و سرازیر شدیم.
در کوهستان انسان احساس آزادی می‌کند.
تا نهایت شب می‌خوانم و زمستان به جنوب می‌روم.

ادامه شعر

بیژن الهی

بی‌گناهی‌ِ پِلک‌های تو

پیش از صدای خروسان
باور کردم
که پلک‌های تو
کتاب صبح را گشود.

از آفتابی که نیآمده بود
از اشک که باید دوباره ریخت،
دهانت برای من خنده‌های گرمتر داشت.
و خروسان پیش از صدای خود دوباره به خواب شدند
از این که پذیرفتند روزها دیگر با ماست
و این پایانی که ما نیز با آن خواهیم بود.

ادامه شعر

شیرکو بیکس

من هم طعمه‌ام و هم ماهی

در آن شب
نه مهتابی بود
گرد آویز شوم
نه سوسوی ستاره‌ای
در کنارم بیاساید
و نه آواز عاشقی
تا خودم را در او بیابم.
تنها تنها،
در خواب تنها و
در روشنایی تنها
در تاریکی تنها،
دو تنها بودم
در تنی.

ادامه شعر

محمود درویش

دو بیگانه بودیم که به هم رسیدیم

چون سبزه‌ای روئیده از لابلای سنگ،
دو بیگانه بودیم که به هم رسیدیم .

آسمان بهاری،پر ستاره بود
و من شاه بیتِ عاشقانه‌ای،
در وصف چشمانت سرودم…
و به آواز خواندم .

چشمانت می‌داند،که چه انتظاری کشیدم…
چون پرنده‌ای درانتظار تابستان؟
و به خواب رفتم…چون خواب یک مهاجر.

ادامه شعر

تی. اس. الیوت

پرلودها

پرلودنخست (پیش درآمد نخست)

شامگاه زمستان فرو می‌نشیند
با بوی استیک در گذرگاه‌ها
ساعت شش
ته مانده‌ی روزهای سوخته‌ی دود گرفته
اینک رگباری توفان زا –
خُرده برگ‌های آلوده‌ی خشک
و روزنامه‌های باطله را
به دور پاهایت می‌پیچاند
رگبار به سایه‌بان‌های شکسته
و کلاهک دودکش‌ها می‌کوبد.

ادامه شعر
« شعرهای قدیمی‌تر شعرهای جدیدتر»

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×