سخت بود
فراموش کردن کسی
که با او
همه چیز و همه کس را
فراموش میکردم
ادامه شعر
سخت بود
فراموش کردن کسی
که با او
همه چیز و همه کس را
فراموش میکردم
ادامه شعر
بعضی روزها
انسان فقط خسته ست
نه تنهاست
نه غمگین
و نه عاشق
فقط خسته ست
ادامه شعر
همین جا بمان عشقم
همین گونه که هستی
بمان
و تنها
به من نگاه کن
نگاه کردن
عشق است
برهنه ام
برهنه ام تا برای تو راه باشم
این گونه برهنه و تن به تن
بگذار نفس هایم
روی تن ات
سیر کند
چشم هایت
سینه های برهنه ات
لب هایت
همین گونه بیا
و در بسترم، کنارم بخواب
ادامه شعر
مرگ همیشه
خیلی آسان تر از عشق بوده است
حتی آراگون هم می گفت
بدان که شبیه مرگ است دوست داشتن تو
همان کلماتی که شعله های آتش اند
و روزگار شاعران
که همیشه سیاه بوده است
و مرگ
که در خیلی از شعرها و عشق ها
شانه بر موهای مان می زند
عشق که گاهی اوقات
به سان شهری مرده است
و این رفتن رو به زوال
همواره عمیق تر می شود
ادامه شعر
یک زن
اگر بخواهد
حتی می تواند با صدایش
تو را در آغوش بگیرد
اکولالیا | #ایلهان_برک
ترجمه از #سیامک_تقی_زاده
اگر یک نفر
هر آنچه که
از درونش برمی آید را بنویسد
بی شک از درون او
کسی رفته است
اکولالیا | #ایلهان_برک
ترجمه از #سیامک_تقی_زاده
روزهایی که
سودای عشق
در سر داشتم
عادت به نوشتن شعر
نداشتم
با این حال
زیباترین شعرم را
روزی نوشتم
که عاشق اش بودم
ادامه شعر
منتظر آمدن همه نباش
یک نفر
هیچ وقت نمیآید
اکولالیا | #اوزدمیر_آصف
ترجمه از #سیامک_تقی_زاده
بعضی انسان ها
به عده ی دیگر از انسان ها
انسان های دیگری را یادآور می شوند
آنها که به یاد آورده اند ، غمگین اند
آنها که یادآور شده اند ، بی خبر
آنهایی هم که در یاد آمده اند
به احتمال زیاد در شهری دور
هیچ چیز را به یاد نمی آورند
ادامه شعر
کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑