عشق همچون پرتقالی مرا پوست میکند
وسینه ام را در شب میگشاید،
و در درون آن:
شراب و گندم و چراغی که با روغن زیتون روشن است به جا میگذارد
و هرگز به یاد نمیآورم که کشته شدم
و چگونه خونم ریخته شد
و به یاد نمیآورم چیزی دیده باشم
عشق به مانند ابر مرا میپراکند،
محل ولادتم را حذف میکند،
وسالهای تحصیلی مرا،
و اقامه نماز را لغو میکند و همچنین دینم را،
و ازدواج را لغو میکند،طلاق،شاهدان،دادگاهها
پاسپورت سفرم را از من میگیرد
و تمام گرد و خاک قبیله را از وجودم میشوید(روح قبیله را از من میگیرد)
و مرا
از اتباع ماه میسازد