به خاطر میآورم تمامی آن ساعاتی که
مدرسه را خیره به ساعت
در انتظار زنگ تفریح، زنگ ناهار یا زنگ رفتن میگذراندم.
در انتظار هر چیز جز مدرسه.
معلمانم چه راحت تاخت و تاز میکردنند با جسیجیمز
در تمام آن زمانهایی که از من دزدیده بودند.
به خاطر میآورم تمامی آن ساعاتی که
مدرسه را خیره به ساعت
در انتظار زنگ تفریح، زنگ ناهار یا زنگ رفتن میگذراندم.
در انتظار هر چیز جز مدرسه.
معلمانم چه راحت تاخت و تاز میکردنند با جسیجیمز
در تمام آن زمانهایی که از من دزدیده بودند.
هملت
با مرغی دریایی
زیر بازوانش
با اُفیلیا ازدواج کرد.
اُفیلیا هنوز خیس بود از
غرفهگی در آب.
او چون
گلی سپید بود
که مدتی طولانی
ادامه شعر
این روزها انسان ها بر روی ماه گام میزنند
و رد پاهایشان را مثل کدو
روی آن دنیای مرده میکارند.
در حالی که
روی همین زمین زنده
در سال بیش از سه میلیون نفر از گرسنگی می میرند
ادامه شعر
مثل دری که به فراموشی لولا شود،
آرام آرام
از دیدم خارج شد،
و او زنی بود که دوستش داشتم.
اما چه بسیار شب ها که
مثل گوزنی مکانیکی در میان نوازشهای من میخوابید
و من در سکوت آهنی رویاهای او
درد کشیدم
ادامه شعر
تقریباً با یک سلام ساده
همه چیز آغاز میشود
آنقدر گریه میکنی، تا خوابت ببرد
ولی هنوز حیرانی که
او کدام گوری رفته.
شب است.
و شماری زیبایی
سپری شده در باد
خنده کنان همراه با
شاخههای درختان.
قهقههها،
رقص سایهها را
با بادبادکی مُرده بازی میکند،
متملقان
برگهای فرو ریخته را هم دلبستهی خود میکنند،
ادامه شعر
یک واژه
در انتظار
بهمنی میشود
از واژگان بیشتر،
آنگاه که
در انتظار
زنی هستی
ادامه شعر
سخت تو فکر تو
سوار اتوبوس شدم،
۳۰ سنت کرایه را دادم و از راننده
۲ تا بلیت خواستم،
پیش از آنکه یادم بیاد
تنها هستم.
بند ناف را دوباره نمیتوان بَست
تا زندگی دیگر بار در آن جریان
یابد.
اشکهای ما هرگز کاملاً
خُشک نخواهد شد.
اولین بوسهی ما اکنون روحی است،
که سرگشته در دهانمان میگردد، بدان هنگام که آنها
در نسیان محو میشوند.
ادامه شعر
همه ی دختران باید
شعری داشته باشند، که برای آنان نوشته شده باشد
حتـا اگر لازم باشد برای این کار
آسمان به زمین بیاید
کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑