عکسهای قدیمیِ بهار در جیبمان مانده
هر چه بیشتر میگذرد کمرنگتر میشوند
غریبهتر میشوند
شاید این باغِ ما بوده است
چه باغی؟
دهانی که میگوید دوستت میدارم چه شکل است؟
دستهایی که پتو را میکشند تا روی شانهات چه شکلاند؟
ادامه شعر
عکسهای قدیمیِ بهار در جیبمان مانده
هر چه بیشتر میگذرد کمرنگتر میشوند
غریبهتر میشوند
شاید این باغِ ما بوده است
چه باغی؟
دهانی که میگوید دوستت میدارم چه شکل است؟
دستهایی که پتو را میکشند تا روی شانهات چه شکلاند؟
ادامه شعر
پشت چیزهایی ساده پنهان می شوم که پیدایم کنی
اگر هم پیدایم نکنی، خود چیزها را پیدا می کنی
لمس می کنی هرآنچه را که من لمس می کنم
و چنین نقش دست هایمان با هم یکی می شود…
ماه بلند اوت در آشپزخانه می تابد
همچون ظرفی مسین
خانه خلوت را روشن می کند و سکوت خانه را به زانو در می آورد
همیشه سکوت زانو زده می ماند.
ادامه شعر
کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑