همه ی آنهایی که مرا می شناسند
میدانند چه آدم حسودی هستم
و همه ی آنهایی که تو را می شناسند
لعنت به همه آنهایی که تو را می شناسند
اکولالیا | #نزار_قبانی
همه ی آنهایی که مرا می شناسند
میدانند چه آدم حسودی هستم
و همه ی آنهایی که تو را می شناسند
لعنت به همه آنهایی که تو را می شناسند
اکولالیا | #نزار_قبانی
جهان پیشینم را انکار میکنم
جهان تازهام را دوست نمیدارم
پس گریزگاه کجاست؟
اگر چشمانت سرنوشت من نباشد
اکولالیا | #غاده_السمان
ترجمه از #عبدالحسین_فرزاد – کتاب ابدیت، لحظه عشق
تو که هستی؟ ای زن
از کدام کلاه شعبده بیرون پریدهیی؟
هر که گفت نامهیی از نامههای عاشقانهی تو را دزدیده
دروغ میگوید
هر که گفت دستبندی مطّلا را از صندوقت به یغما برده
دروغ میگوید
هر که گفت عطر تو را میشناسد،
یا نشانیاَت را میداند، دروغ میگوید
هرکه گفت شبی را با تو در هتلی
یا تماشاخانهیی سر کرده، دروغ میگوید
دروغ دروغ دروغ
تو موزهیی هستی که در تمامِ روزهای هفته تعطیل است
تعطیل برای تمام مردان جهان،
در همهی روزهای سال
اکولالیا | #نزار_قبانی
ترجمه: یغما گلرویی
تا آن هنگام که
در عشق ورزیدن کودک هستی
میان تو و من
به قدر دریاها و کوه ها فاصله ست.
اگر رو به روی تو به سکوت بنشینم رواست
که سکوت در محضر زیبایی، زیباست
سخنان عاشقانه ی ما
ویرانگرِ عشق است
واژگان آنگاه که بر زبان آیند ،
از بین میروند
ادامه شعر
کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑