به ظرافت
بر خوابت دست میکشم
نام تو، رؤیای من است
بخواب
شب، درختانش را رو میپوشاند و
بر زمینش، با زبردستی یک استاد در غیب شدن
چرت کوتاهی میزند
بخواب
تا در قطرههای نوری شناور شوم
که از ماه آغوش گرفتهام میچکد
به ظرافت
بر خوابت دست میکشم
نام تو، رؤیای من است
بخواب
شب، درختانش را رو میپوشاند و
بر زمینش، با زبردستی یک استاد در غیب شدن
چرت کوتاهی میزند
بخواب
تا در قطرههای نوری شناور شوم
که از ماه آغوش گرفتهام میچکد
صلح آه دو عاشق است که تن میشویند
با نور ماه
صلح پوزش طرف نیرومند است از آنکه
ضعیفتر است در سلاح و نیرومندتر است در افق.
صلح اعتراف آشکار به حقیقت است:
با خیل کشتگان چه کردید؟
شاعر در شعرهای دیگر، از دوستی میگوید و عشق:
«یا او، یا من!»
جنگ چنین میشود آغاز.
اما با دیداری نامنتظر، به سر میرسد:
«من و او!»
ادامه شعر
عشق به من می آموزد که عشق نورزم
و پنجره را بر حاشیۀ جاده باز کنم
بانو!
آیا می توانی از آوای پونه به در آیی؟
و مرا دو تکه کنی؛
تو و باقیماندۀ ترانه ها؟
و عشق همان عشق است،
در هر عشقی میبینیم
که عشق، مرگ مرگ پیشین است
و نسیمی را میبینم
که باز میبینم
که باز می آید برای راندن اسب ها به سوی مادران شان؛
آیا نمی توانی از پژواک خونم به در آیی؟
تا این هوس را بخوابانم
ادامه شعر
نمیخواهم این شعر
هرگز پایانی داشته باشد
نمیخواهم هدفی شفاف داشته باشد
نمیخواهم نقشۀ تبعیدم باشد
نمیخواهم سرزمینام باشد
نمیخواهم این شعر پایانی خوش داشته باشد
یا چیزی در پیاش باشد
میخواهم آنگونه باشد که خودش میخواهد:
شعرِ آنان که بر مناند
شعرِ دیگران
شعرِ غاصبان؛
میخواهم که دعای برادرم و دشمنام باشد
و تنها مخاطباش
منِ غایب باشم
و تنها راویاش
ادامه شعر
آیا نبودن تو را می کشد؟
مرا حضور سرد و بی جانی که
شبیه نبودن است می کشد
اکولالیا | #محمود_درویش
ترجمه از #سعید_هلیچی
هرگاه قصد رفتن کردید
بروید و هرگز برنگردید
به رفتن وفادار باشید
تا ما هم به فراموش کردنتان وفادار باشیم
اکولالیا | #محمود_درویش
کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑