پرندگان از این دشت رفته اند
تنها یکی مانده
خیال تو
اکولالیا | #آرزو_نوری
جنگ به جنگ
پیش می رفتیم
کشتار پست مدرن
مرگ آنی را پس می زد
و ترس از سلاخی
سوراخ خمپاره را
ناچیز می کرد
اکولالیا | #آرزو_نوری
جنگل
از شدت درخت
گم شده بود
و ماه
از آن بالا
نگاه می کرد
یاد تو افتادم
موهای سیاهی
که روی صورتت ریخته بود
لحظه ای که چهارپایه را کشیدند
و گریه های مادرت
به جایی نرسید
جنگل
از شدت درخت
گم شده بود
و ابرها
آسمان را گرفته بودند
ادامه شعر
وسط کوچه
زیر درخت انجیر ایستادهام
با عاشقانه هایی
که به هیچ کجا قد نمیدهد
نفرین میکنم خودم را
که زیباییات را
با مهربانی
اشتباه گرفتم
سرزنش میکنم قلبام را
که می پنداشت
راهی به تو دارد
اکولالیا | #آرزو_نوری
میدانم
با کاسههای گلدار چینی
پشت سرم آب نمیپاشی
بعد از رفتنام
کم حرف نمیشوی
کم نمی آوری
به زودی
کسی را پیدا می کنی
که بهتر از من باشد
و تمام بدی های تو را
نادیده بگیرد
اکولالیا | #آرزو_نوری
الو
صدای مرا
از رادیو دریا می شنوید
وقتی دریا آرام است
و قلب ام
ناآرام
ماهیگران به دریا رفته اند
تا در تورهای خود
پری دریایی بیاورند
من به بازار می روم
تا طناب زردی بخرم
ادامه شعر
کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑