اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

نتلایج جستجو برای "برف" (صفحه 1 از 10)

ناظم حکمت

برف جاده را بست

برف جاده را بست
تو نبودی
در مقابل تو زانو زدم
با چشمانی بسته
به چهره‌ات دقیق شدم

کشتی‌ها نمی‌گذرند
هواپیماها در پرواز نیستند
تو نبودی
در مقابل‌ات به دیوار تکیه دادم
با دهانی بسته
حرف زدم،
حرف زدم،
حرف زدم.

ادامه شعر

میگل د اونامونو

برف می‌بارد، آرام و بی‌صدا

برف می بارد، آرام و بی صدا ،
ذره ذره، با لطافت،
می نشینند روی زمین،
و جامه ی سپید می کند بر تن چمنزار های سبز،
برف های سپید و بی وزن می بارند بر زمین،
برف بی صدا می بارد،
نمی داند که دارد تمام می شود،
ذره پس از ذره دیگر،
به آرامی، چمنزارها را سپید پوش می کند،
شبنم های سرما زده به چمنزارها هجوم می برند،
با درخشش سپید رنگ ناگهانی خود،
همه چیز را در خویش می گیرند،
و آرام آرام همه جا را می پوشانند،
حتی یک نقطه از زمین هم در امان نمی ماند،
و بر هر جا که ببارد، همان جا می ماند،
برف چون باران از جایی سر نمی خورد،
بلکه در جای خود می ماند و در آن جا آب می شود،
ادامه شعر

نادر نادرپور

برف و خون

شب ، در آفاق تاریک مغرب
خیمه اش را شتابان برافراشت
آسمان ها همه قیرگون بود
برف ، در تیرگی دانه می کاشت
من ، هراسان در آن راه باریک
با غریو درختان تنها
می دویدم چو مرغان وحشی
بر سر بوته ها و گون ها
گاهی آهنگ پای سواری
می رسید از افق های خاموش
بادی آشفته می آمد از دور
تا مگر گیرد او را در آغوش
من زمانی نمی ماندم از راه
گویی از چابکی می پریدم
بوته ها ، سایه ها ، کوهساران
ادامه شعر

شمس لنگرودی

برف در دهانم خواهد ریخت

باد
بر کلمات من می چرخد
غبار حروف را پاک می کند
می بیند نیستی.

این گونه که او پرسه زنان دور می شود
بر می گردد
برف در دهانم خواهد ریخت

اکولالیا | #شمس_لنگرودی

شمس لنگرودی

تو مثل منی برف

تو مثل منی برف
راه می‌روی و آب می‌شوی.
تو مثل منی برف
آتش را روشن می‌کنی
تا در هرمش بمیری
یاس‌های تابستانی ادای تو را در می‌آورند
پروانه‌ها که تو را ندیدند
عاشق او می‌شوند
نکند سرنوشت مرا جائی دیده‌ئی برف.
کاش می‌توانستی تابستان‌ها بباری
تا با تن‌پوشی از برف
برابر خورشید عشوه‌ها می‌کردیم.
به شادی مردم اعتماد مکن برف
تا می‌باری نعمتی
چون بنشینی به لعنت‌شان دچاری.
ادامه شعر

آدم برفی

تو آدم برفی بودی با صورتی
بی روح
و چشمانی
که به سیاهی شب
باز می شدند

روزهای برفی
حرف از ماندن می زدی
روزهای آفتابی
حرف از رفت

اکولالیا | #آرزو_نوری

شل سیلور استاین

این‌ روزا زیاد برف‌ نمیاد؟

این‌ روزا زیاد برف‌ نمیاد؟
شیب‌ پلّه‌ها بیش‌تر نشده‌؟
شهرا خیلی‌ عوض‌ شدن‌
جوونا بی‌خیالن‌
روزنامه‌ها دم‌ به‌ دم‌ آب‌ می‌رن‌
رفقام‌ آروم‌ حرف‌ می‌زنن‌،
اون‌قدر آروم‌ که‌ نمی‌شنفم‌ چی‌ می‌گن‌
جکا مث‌ قدیم‌ خنده‌دار نیستن‌
دخترا نصف‌ سابق‌ خوشگلن‌
امروز تو پارک‌ یه‌ مرد بهم‌ گفت‌:
«پدربزرگ‌»
دلواپس‌ شهرت‌ نیستم‌
دخترا رُ هنوز تو لباسای‌ ساده‌ی‌ قدیمی‌ می‌بینم‌
عاشق‌ نوازشم‌
خیلی‌ طول‌ می‌دم‌ تا از پلّه‌ بالا برم‌
دیگه‌ چوب‌خطم‌ پر شده‌
ساختمونایی‌ که‌ درست‌ شدنشون‌ دیدم‌
دارن‌ خراب‌ می‌کنن‌

اکولالیا | #شل_سیلور_استاین

مهدی اخوان ثالث

هوا سرد است و برف آهسته می بارد

هوا سرد است و برف آهسته بارد
ز ابری ساکت و خاکستری رنگ
زمین را بارش مثقال، مثقال
فرستد پوشش فرسنگ، فرسنگ

سرود کلبه ی بی روزن شب
سرود برف و باران است امشب
ولی از زوزه های باد پیداست
که شب مهمان توفان است امشب

دوان بر پرده های برفها، باد
روان بر بالهای باد، باران
درون کلبه ی بی روزن شب،
شب توفانی سرد زمستان
ادامه شعر

پل الوار

همه‌چیز به رنگِ سپیده‌دم

بر سرِ راه‌ات، من آخرین‌ام
آخرین بهارم، آخرین برف
آخرین نبردم برای نمردن

و ما اینک
فروتر و فراتر از همیشه‌ایم.

در هیمه‌ی ما همه‌چیز هست
مخروط کاج و شاخه‌ی تاک
و گل‌هایی تواناتر از آب
گِل و شبنم.

شعله زیرِ پای ماست
شعله تاج سرِ ماست
زیرِ پای ما حشرات و پرندگان و آدمیان
پر می‌کشند

آن‌ها که پر کشیده‌اند فرود می‌آیند.

ادامه شعر

پل الوار

آزادی

بر روی دفتر های مشق ام
بر روی درخت ها و میز تحریرم
بر برف و بر شن
می نویسم نامت را.

روی تمام اوراق خوانده
بر اوراق سپید مانده
سنگ ، خون ، کاغذ یا خاکستر
می نویسم نامت را.

بر تصاویر فاخر
روی سلاح جنگیان
بر تاج شاهان
می نویسم نامت را.

بر جنگل و بیابان
روی آشیانه ها و گل ها
بر بازآوای کودکیم
می نویسم نامت را.

ادامه شعر
Olderposts

کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×