دولت ها
بر آماجِ هر خیابان ،
بالغ می شوند
ژنرال ها به نامِ حقوقِ بَشر ،
شیپور می کِشند
امّا تو با گندُمَکِ واژهْ پوش !
و من با دقایق
مُتّحد شدیم :
تا هرگز از مرگ
نَهراسیم …
دولت ها
بر آماجِ هر خیابان ،
بالغ می شوند
ژنرال ها به نامِ حقوقِ بَشر ،
شیپور می کِشند
امّا تو با گندُمَکِ واژهْ پوش !
و من با دقایق
مُتّحد شدیم :
تا هرگز از مرگ
نَهراسیم …
اگر از اعماقِ پرسشها و ابعادِ خویشتن
بیرون شوم
اگر از حوادث و کلمات و دقایق
عبور کنم
شاید به کومههایِ بوسه و
کتیبههایِ عریانی،
یا به خانهای بر بسترِ نور و صدا برسم
آنجا که:
پنجرهها و ریشهها
به تبعید نمیروند
و هرگز!
از اسارتِ ماهی و کودک در حوضِ نقاشی و شهرِ قصه
خبری نیست
آی نگهبان ها
وقتِ ارغوان است
خسته نیستید از جستجوی عطر و نور
در سفره های ما
آی جمجمه های رسالتْ پیشه
هنگامه یِ طنینِ نوازش هاست
خسته نیستید از توقیفِ بوسه و گل های سرخ
آخ…
نفرینِ تان باد ای جلادانِ متروکْ سرشت
آه،نگهبانان،
خسته نیستید آیا؟
از جستوجوی نور
در نمکزار ما
خسته نیستید آیا؟
از جستوجوی آتش گل سرخ
در زخمهای ما
آه، نگهبانان،
خسته نیستید آیا؟
کپی رایت © 2022 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑