اگر از اعماقِ پرسش‌ها و ابعادِ خویشتن
بیرون شوم
اگر از حوادث و کلمات و دقایق
عبور کنم
شاید به کومه‌هایِ بوسه و
کتیبه‌هایِ عریانی،
یا به خانه‌ای بر بسترِ نور و صدا برسم
آن‌جا که:
پنجره‌ها و ریشه‌ها
به تبعید نمی‌روند
و هرگز!
از اسارتِ ماهی و کودک در حوضِ نقاشی و شهرِ قصه
خبری نیست

آری… همانْ حوالی
که دهانِ تو
رویشِ تُردِ ساقه‌ها در ضیافتِ خیسِ شبانه‌هاست
و گویی
الیاف و اندامِ پرندگان را
هلهله می‌کِشد