اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شاعران عرب (صفحه 21 از 22)

نزار قبانی

آرزو می کردم تو را / نزار قبانی

آرزو می کردم
تو را
در روزگاری دیگر می دیدم
در روزگاری که گنجشکان حاکم بودند
پریان دریایی
شاعران
کودکان
و یا دیوانگان
آرزو می کردم
که تو از آن من بودی
در روزگاری که بر گل ستم نبود
بر شعر
بر نی
و بر لطافت زنان
اما افسوس
دیر رسیده ایم
ما گل عشق را می کاویم
در روزگاری
که عشق را نمی شناسد!

اکولالیا | #نزار_قبانی

غاده السمان

هر بار که در آغوشم می‌کشی

هر بار که در آغوشم می‌کشی
باز باکره می شوم
و حس می کنم شب عروسی‌ام است.

اکولالیا | #غاده_السمان

نزار قبانی

چه می شد / نزار قبانی

چه می شد اگر خدا، آن که خورشید را
چون سیب درخشانی در میانه‌ی آسمان جا داد،
آن که رودخانه ها را به رقص در آورد، و کوه ها را بر افراشت،
چه می شد اگر او، حتی به شوخی
مرا و تو را عوض می کرد
مرا کمتر شیفته
تو را زیبا کمتر

اکولالیا | #نزار_قبانی

نزار قبانی

دلم‌ می‌خواست‌ در عصر دیگری دوستت‌ می داشتم‌

دلم‌ می‌خواست‌ در عصر دیگری دوستت‌ می داشتم‌
در عصری مهربان‌تر و شاعرانه‌تر
عصری که‌ عطرِ کتاب‌ ،
عطرِ یاس‌ و عطرِ آزادی را بیشتر حس‌ می کرد
دلم‌ می خواست‌ تو را
در عصر شمع‌ دوست‌ می داشتم‌
در عصر هیزم‌ و بادبزن‌های اسپانیایی
و نامه‌های نوشته‌ شده‌ با پـر
و پیراهن‌های تافته‌ی رنگارنگ‌
نه‌ در عصر دیسکو ،
ادامه شعر

غاده السمان

در فاصله ی غیاب و حضورت

در فاصله ی غیاب و حضورت
میانِ ما
چیزی شکست
چیزی که هرگز آن نتوان شد
که پیش بود!

اکولالیا | #غاده_السمان

محمود درویش

این کلمات سرود ملی ماست

نه وطن
نه تبعید،
کلمه
این شور سپید است برای گفتن از شکوفهٔ بادام.
نه برف است
نه کتان
ادامه شعر

نزار قبانی

در بندر آبی چشمانت

در بندر آبی چشمانت
باران رنگ‌های آهنگین می‌وزد
خورشید و بادبان‌های خیره‌کننده
سفر خود را در بی‌نهایت تصویر می‌کنند
در بندر آبی چشمانت
پنجره‌ایست
گشوده به دریا
پرندگانی در دور دست
به جستوی سرزمین‌های به دنیا نیامده
در بندر آبی چشمانت
برف در تابستان می‌آید
کشتی‌هایی با بار فیروزه
که دریا را در خود غرقه می‌سازند
بی‌آنکه خود غرق شوند

ادامه شعر

نزار قبانی

می خواهم نامه ای برایت بنویسم

می خواهم نامه‌ای برایت بنویسم 
که به هیچ نامه‌ای دیگری شبیه نباشد 
و زبانی نو برای تو بیافرینم 
زبانی هم تراز اندامت 
و گستره ی عشقم!
می‌خواهم از برگ‌های لغت نامه بیرون بیایم 
و از دهانم اجازه ی سفر بگیرم! 
خسته ام از چرخاندن زبان در این دهان 
دهانی دیگر می‌خواهم 
که بتواند به درخت گیلاس 
یا چوب کبریتی بدل شود! 
دهانی که کلمات از آن بیرون بریزند، 
مانند پریان دریایی از امواج دریا 
و کبوتران 
از کلاه شعبده باز! 

ادامه شعر

ممدوح عدوان

تو را بارها دیده ام / ممدوح عدوان

تورا بارها دیده ام
تورا به یاد می‌آورم
تو همان زنی هستی که درتاریخ نامت را بارها دیده ام
بلقیس غزل های سلیمانی
لیلی شبهای مجنونی
تو را بارها عروس خودم کرده ام
برای تو سرودهای رهایی خوانده ام
به بیابانهای سوزان گریخته ام
برای تو بارها مرده ام
تو همان زنی هستی
که میشناسمت
آری

نزار قبانی

واپسین مرد زندگی ات نیستم

واپسین مرد زندگی ات نیستم
واپسین شعرم
نوشته شده به آب زَر
آویخته میان سینه هایت!
واپسین پیامبری هستم
که آدمیان را
به بهشت ناب پس مژگانت
دعوت می کند!

اکولالیا | #نزار_قبانی

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×