تو هیچ نقطه ضعفی نداشتی
من داشتم
من عاشق بودم
تو هیچ نقطه ضعفی نداشتی
من داشتم
من عاشق بودم
کسی که
دوستش دارم
به من گفته است
که به من محتاج است
به همین خاطر هم
من مواظب خودم هستم
و چشمانم باز است
در راهی که میروم
ادامه شعر
برایم بنویس ، چه تنت هست ؟ لباست گرم است ؟
برایم بنویس ، چطوری میخوابی ؟ جایت نرم است ؟
برایم بنویس ، چه شکلی شده ای ؟ هنوز مثل آن وقت ها هستی ؟
برایم بنویس ، چه کم داری ؟ بازوان مرا ؟
برایم بنویس ، حالت چطور است ؟ خوش می گذرد ؟
برایم بنویس ، آن ها چه می کنند ؟ دلیریت پا برجاست ؟
برایم بنویس ، چه کار میکنی ؟ کارت خوب است ؟
برایم بنویس ، به چه فکر می کنی ؟ به من ؟
مسلماً فقط من از تو می پرسم
و جواب ها را می شنوم که از دهان و دستت می افتند
ادامه شعر
نظر به اینکه
ما ضعیفیم
برای بندگی ما
قانون ساختید
نظر به اینکه دیگر
نمیخواهیم بنده باشیم
قانون شما در آینده باطل است.
تهدید میکنید ما را
تصمیم ما بر اینست
کز زندگانی بد
بیشتر از مرگ بترسیم.
نظر به اینکه
گرسنه خواهیم ماند
اگر زین بیش تحمل کنیم
تا که باز
غارت کنید ما را
مصممیم که زین پس
از نان شب که فاقد آنیم
کسی نیست ما را جدا نماید
جز شیشه های ویترین.
ادامه شعر
میخواهم با کسی بروم
که دوستش دارم
نمیخوام بهای همراهی را
با حساب و کتاب بسنجم،
یا در اندیشه ی خوب و بدش باشم،
نمیخواهم بدانم
دوستم دارد یا نه
میخواهم بروم
با کسی که
دوستش میدارم
ما نیازی به گرد باد نداریم
ما نیازی به طوفان نداریم
کارهای وحشتباری که تندبادها و طوفانها می توانند
ما خود نیز می توانیم
گردباد سهمگین است
و طوفان سهمگین تر
اما هیچ چیزی سهمگین تر از انسان نیست
می خواهم با کسی بروم که « من دوستش می دارم »
نمی خواهم هزینه ی این همراه شدن را حساب و کتاب کنم
یا اینکه به خوبی و بدی اش فکر کنم
حتی نمی خواهم بدانم دوستم دارد یا نه
فقط می خواهم با آن کسی بروم که دوستش دارم
آنچه را که دل می بندی
پُر جدی نگیر.
گفته است که بی تو قادر به زندگی نخواهد بود
حساب این را هم بکن
که اگر روزی او را دوباره دیدی
اصلاً تو را خواهد شناخت؟
پس در حق من لطفی کن
و زیادی دوست ام نداشته باش.
از آخرین باری که دوست داشته شده ام
در گذر زمان
آنچه نصیب ام نشد
ذره ای دوستی بود
کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑