زندگی
شاید
آسان تر می بود
اگر هرگز
تو را ندیده بودم
اندوهمان کم تر می بود
هر بار
که ناگزیریم از هم جدا شویم
ترسمان کم تر می بود
از جدایی بعدها
و بعدترها
ادامه شعر
زندگی
شاید
آسان تر می بود
اگر هرگز
تو را ندیده بودم
اندوهمان کم تر می بود
هر بار
که ناگزیریم از هم جدا شویم
ترسمان کم تر می بود
از جدایی بعدها
و بعدترها
ادامه شعر
آفتابِ من
برای درخشیدن
به آسمان تو
رفته است
برای من
تنها ماه مانده است
که او را
من از تمامی ابرها صدا میزنم
ماه به من دلگرمی میدهد
که روزی تابشش
گرمتر و
روشنتر خواهد شد
نه، این زرد، رنگی دیگر نخواهد شد
این رنگ
که یادآور ملال و سردی است
ادامه شعر
پیش از آن که بمیرم
دگرباره سخن میگویم
از گرمی زندگی
تا تنی چند بدانند
زندگی گرم نیست
میتوانست ولی گرم باشد
پیش از آن که بمیرم
دگرباره سخن میگویم
از عشق
تا تنی چند بگویند
عشق بود
عشق باید باشد
ادامه شعر
به کجا ؟
به عشق
اما عشق
که به اندیشه ات فرو می برد
به اندیشه
اما اندیشه
که اندوهگینت می کند
به اندوه
اما اندوه
که به ترحم می انجامد
به ترحم
اما ترحم
که به نومیدی می کشاند
ادامه شعر
در آغاز عاشق شدم
به برق نگاهت
به خنده ات
به اشتیاقت به زندگی
اکنون نیز دوست می دارم گریه ات را
و بیم ات را و نگرانی ات را
از فردا
و درماندگی نهفته
در چشمانت را
ادامه شعر
کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑