اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شاعران آلمان (صفحه 8 از 9)

اریش فرید

زندگی را چه معنایی ست ؟

به کجا ؟
به عشق
اما عشق
که به اندیشه ات فرو می برد

به اندیشه
اما اندیشه
که اندوهگینت می کند

به اندوه
اما اندوه
که به ترحم می انجامد

به ترحم
اما ترحم
که به نومیدی می کشاند
ادامه شعر

اریش فرید

در آغاز عاشق شدم

در آغاز عاشق شدم
به برق نگاهت
به خنده ات
به اشتیاقت به زندگی

اکنون نیز دوست می دارم گریه ات را
و بیم ات را و نگرانی ات را
از فردا
و درماندگی نهفته
در چشمانت را
ادامه شعر

مارگوت بیکل

عشق‌ هدیه‌ است‌

عشق‌، هدیه‌ است‌
جان‌دار مجسّم‌
حادث‌ می‌شود
تحمیلش‌ نمی‌توان‌ کرد.
قلب‌ را لب‌ریز می‌کند.
با عقل‌ فهمیده‌ نمی‌شود
به‌ چنگ‌ نمی‌آید
مقدّری‌ست‌ که‌ همه‌ چیز را
دگرگون‌ می‌سازد
عشق‌، هدیه‌ است‌
ادامه شعر

برتولت برشت

قطعنامه / برتولت برشت

نظر به اینکه
ما ضعیفیم
برای بندگی ما
قانون ساختید
نظر به اینکه دیگر
نمیخواهیم بنده باشیم
قانون شما در آینده باطل است.

تهدید میکنید ما را
تصمیم ما بر اینست
کز زندگانی بد
بیشتر از مرگ بترسیم.

نظر به اینکه
گرسنه خواهیم ماند
اگر زین بیش تحمل کنیم
تا که باز
غارت کنید ما را
مصممیم که زین پس
از نان شب که فاقد آنیم
کسی نیست ما را جدا نماید
جز شیشه های ویترین.
ادامه شعر

برتولت برشت

میخواهم با کسی بروم

میخواهم با کسی بروم
که دوستش دارم
نمیخوام بهای همراهی را
با حساب و کتاب بسنجم،
یا در اندیشه ی خوب و بدش باشم،
نمیخواهم بدانم
دوستم دارد یا نه
میخواهم بروم
با کسی که
دوستش میدارم

هرمان هسه

پرسه زدن در مه

شگفت است، پرسه زدن در مه!
هر سنگی و هر بوته ای تنهاست،
هیچ درختی، درخت دیگر را نمی بیند،
همه تنهایند.

زندگی برایم پر فروغ بود
آن گاه که جهانم پر از یاران بود؛
اکنون دگر مه فرو افتاده است،
دیگر هیچ چیز به دیده در نیاید.

براستی خردمند نیست
آن که تاریکی را نشناسد
تاریکی ای که پیوسته و آهسته
او را از همگان جدا می سازد.
شگفت است، پرسه زدن در مه
زندگی انزوایی ست.

هیچ کس، هیچ کس را نمی شناسد
همه تنهایند.

هاینریش هاینه

نامه ای که نوشته ای

نامه ای که نوشته ای 
هرگز نگرانم نمی کند 
گفته ای بعد از این دوستم نخواهی داشت 
اما، نامه ات چرا اینقدر طولانی است؟ 
تمیز نوشته ای، پشت و رو و دوازده برگ 
این خودش یک کتاب کوچک است 
هیچ کس برای خداحافظی 
نامه ای چنین مفصل نمی نویسد 

از کتاب درختان ممنوع

	

اریش فرید

عشق می گوید

عقل می گوید
که دیوانگی ست
عشق میگوید
همانی که هست

هشیاری می‌گوید
که ناخرسندیست
ترس می گوید
جز رنج ، هیچ‌چیز نیست
فراست می گوید
آینده‌ای ندارد
عشق می گوید
همانی که هست

غرور می گوید
مضحک است
هشیاری می‌گوید
احمقانه است
تجربه می گوید
غیرممکن است
عشق می گوید
همانی که هست

اریش فرید

به خاطر آوردن

به خاطر آوردن
شاید
آزار دهنده ترین شیوه ی از یاد بردن ست
و احتمالا
دوستانه ترین راه
برای تخفیف این عذاب

هرتا مولر

مبادا یکدیگر را ببوییم

با من خوب بود
با او خوب بودم
اما
درها و پنجره‌هایمان بسته ماندند
مبادا یکدیگر را ببوییم

از سایت خانه شاعران جهان

	

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×