اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شاعران ایرانی (صفحه 42 از 75)

فریدون مشیری

مادران با گریه می‌خفتند

نیمه شب
از ناله مرغی که در ژرفای ظلمت
بال و پر می‌زد
زجا جستم
ناله آن مرغ زخمی همچنان از دور می‌آمد
لحظه‌ای در بهت بنشستم
ناله آن مرغ زخمی همچنان از دور می‌آمد
ماه غمگین
ابر سنگین
خانه در غربت
ناله آن مرغ زخمی همچنان از دور می‌آمد
لحظه‌هایی شهر سرشار از صدای ناله مرغان زخمی شد
اوج این موسیقی غمناک، در افلاک می‌پیچید!
ادامه شعر

قیصر امین پور

از تمام راز و رمز های عشق

از تمام راز و رمز های عشق
جز همین سه حرف
جز همین سه حرف ساده‌ی میان تهی
چیز دیگری سرم نمی شود
من سرم نمی شود
ولی
راستی
دلم
که می شود

اکولالیا | #قیصر_امین_پور

فروغ فرخزاد

عروسک کوکی

بیش از اینها ، آه ، آری 
بیش از اینها میتوان خاموش ماند 
میتوان ساعات طولانی 
با نگاهی چون نگاه مردگان ، ثابت 
خیره شد در دود یک سیگار 
خیره شد در شکل یک فنجان 
در گلی بیرنگ ، بر قالی 
در خطی موهوم ، بر دیوار 
میتوان با پنجه های خشک 
پرده را یکسو کشید و دید 
در میان کوچه باران تند میبارد 
کودکی با بادبادکهای رنگینش 
ایستاده زیر یک طاقی 
گاری فرسوده ای میدان خالی را 
با شتابی پرهیاهو ترک میگوید 
ادامه شعر

احمد شاملو

همه حرفهایم شعر شد

تو خوبی
و من بدی نبودم
تو را شناختم تو را یافتم و تو را دریافتم و همه حرفهایم
شعر شد سبک شد
عقده هایم شعر شد همه سنگینی ها شعر شد
بدی شعر شد سنگ شعر شد علف شعر شد دشمنی شعر شد
همه شعر ها خوبی شد
آسمان نغمه اش را خواند مرغ نغمه اش را خواند
آب نغمه اش را خواند
به تو گفتم : گنجشک کوچک من باش
تا در بهار تو من درختی پر شکوفه شوم
و برف آب شد شکوفه رقصید آفتاب درآمد
من به خوبی ها نگاه کردم و عوض شدم
من به خوبی ها نگاه کردم
ادامه شعر

سید علی صالحی

در سایه‌ روشن ماه و میله ها

در سایه‌روشن ماه و میله ها
تاخن به رخسار دیو
چوب خط به خواب دیوار کشیده ام
نترس
من شریک هر شب گریه های توام
نترس
از این دفتر نانوشته نترس
خواه ناخواه ورق می خورد این واژه این کتاب
تنها از این ترکه تراش بی پرده بپرس
یک مشق را مگر
چند بار بی دلیل خط می زنند
که ما باید باز
با چشم بسته و دست شکسته
تاوان نویس تنهایی تو باشیم ؟
تا کی ؟

اکولالیا | #سیدعلی_صالحی

احمد شاملو

عدوی تو نیستم من انکارِ توام

نمی‌توانم زیبا نباشم
عشوه‌یی نباشم در تجلی جاودانه
چنان زیبایم من
که گذرگاهم را بهاری نابه‌خویش آذین می‌کند
در جهان پیرامنم
هرگز
خون
عریانی‌ جان نیست
و کبک را
هراسناکی سرب
از خرام
باز
نمی‌دارد
ادامه شعر

شمس لنگرودی

جنگ چیز بدی نیست

چیز بدی نیست جنگ
شکست می خورم
اشغالم میکنی

اکولالیا | #شمس_لنگرودی

فاضل نظری

ناگزیر از سفرم بی سرو سامان چون باد

ناگزیر از سفرم بی سرو سامان چون باد
به «گرفتار رهایی» نتوان گفت آزاد

کوچ تا چند؟ مگر می شود از خویش گریخت
بال تنها غم غربت به پرستوها داد

اینکه مردم نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که یاران ببرندت از یاد

عاشقی چیست؟ به جز شادی و مهر و غم و قهر؟
نه من از قهر تو غمگین، نه تو از مهرم شاد

چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته ای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد

اکولالیا | #فاضل_نظری

زنگ می‌زدی

زنگ می‌زدی
یک تلفن کوچک
دو دقیقه‌ای وسایلم را جمع می‌کردم
مداد و مسواک و مسکن
نه
مسکن هم بر نمی‌داشتم
دامن و لباس خواب فقط
بعد
سفر که نه
گم می‌شدیم

اکولالیا | #سارا_محمدی_اردهالی

بیژن نجدی

به خاطر کندن گل سرخ

به خاطر کندن گل سرخ ارّه آورده‌اید؟
چرا ارّه؟
فقط به گل سرخ بگویید: تو، هی تو
خودش می‌افتد و می‌میرد!

اکولالیا | #بیژن_نجدی

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×