اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شاعران ایرانی (صفحه 63 از 75)

یغما گلرویی

اگر شبی فانوس نفسهای من خاموش شد

اگر شبی فانوس نفسهای من خاموش شد،
اگر به حجله آشنایی
در حوالی خیابان خاطره برخوردی
و عده ای به تو گفتند
کبوترت در حسرت پر کشیدن پرپر زد
تو حرفشان را باور نکن
تمام این سالها کنار من بودی
کنار دلتنگی دفاترم
در گلدان چینی اتاقم
در دلم…
ادامه شعر

فاضل نظری

فرق دارند

پس شاخه‌های یاس و مریم فرق دارند
آری اگر بسیار اگر کم فرق دارند

شادم تصور می‌کنی وقتی ندانی
لبخندهای شادی و غم فرق دارند

برعکس می‌گردم طواف خانه‌ات را
دیوانه‌ها آدم به آدم فرق دارند

من با یقین کافر، جهان با شک مسلمان
با این حساب اهل جهنم فرق دارند

بر من به چشم کشته عشقت نظر کن
پروانه‌های مرده با هم فرق دارند

اکولالیا | #فاضل_نظری

یغما گلرویی

در همین حدود

سعی کردم که همیشه
به سادگی اولین سلاممان باشم
به سادگی سکوتمان در پنجشنبه دیدار
به سادگی واپسین دست تکان دادنم،
در کوچه بی چراغ
می خواستم کودکان ستاره زبان مرا بفهمند
می خواستم که هیچ ابهامی،
در گزارش گریه های نباشد
می خواستم از اهالی شنزار و شتر گرفته،
تا برف نشینان قبیله قطب،
همصحبت سادگی ام باشند
احساس می کنم،
تمام سادگان این سیاره همسایه منند
ناجی علی و حنزله وصله پوشش را
بیشتر از ون گوگ دوست دارم،
که درختان را بنفش می کشید،
آسمان را صورتی
و خاک را قرمز
ادامه شعر

رسول یونان

بارانی مورب / رسول یونان

بارانی مورب
در نیمروزی آفتابی
هیچ اتفاقی نیافتاده است
تنها تو رفته ای
اما من
قسم می خورم که این باران
بارانی معمولی نیست
حتما جایی دور
دریایی را به باد داده اند

اکولالیا | #رسول_یونان

گروس عبدالملکیان

درخت که می شوم تو پاییزی

درخت که می شوم
تو پائیزی
کشتی که می شوم
تو بی نهایت طوفانها
تفنگت را بردار
و راحت حرفت را بزن

اکولالیا | #گروس_عبدالملکیان

فاضل نظری

من خود دلم از مهر تو لرزید

من خود دلم از مهر تو لرزید، وگرنه
تیرم به خطا می رود اما به هدر، نه

دل خون شده وصلم و لب های تو سرخ است
سرخ است ولی سرخ تر از خون جگر، نه

با هرکه توانسته کنار آمده دنیا
با اهل هنر؟ آری ! با اهل نظر ؟ نه

بد خلقم و بد عهد زبانبازم و مغرور
پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟

یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد
یک بار دگر، بار دگر، بار دگر نه

اکولالیا | #فاضل_نظری

قیصر امین پور

درد نام دیگر من است

دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است
دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان
درد می کند
ادامه شعر

شهریار

دل و جانی که دربردم من

دل و جانی که دربردم من از ترکان قفقازی
به شوخی می‌برند از من سیه چشمان شیرازی

من آن پیرم که شیران را به بازی برنمیگیرم
تو آهووش چنان شوخی که با من میکنی بازی

بیا این نرد عشق آخری را با خدا بازیم
که حسن جاودان بردست عشق جاودان بازی

ز آه همدمان باری کدورتها پدید آید
بیا تا هر دو با آیینه بگذاریم غمازی
ادامه شعر

عباس معروفی

چقدر چشم‌هام را ببندم

چقدر چشم‌هام را ببندم
و حضور دست‌هات را
بر تنم نقاشی کنم؟
می‌ترسم آقای من
می‌ترسم دست‌هام
از دلتنگیت بمیرد
چقدر بی تو
از خواب بپرم
شیشه‌ی آب را سر بکشم
و چیزی از پنجره بپرسم ؟
چی بپرسم دیگر؟
خواب مرا نمی‌برد
می‌آورد تو را می‌آورد
بی آنکه باشی
حالا تو خوابی
ادامه شعر

شمس لنگرودی

دلتنگی

دلتنگی
خوشه انگور سیاه است
لگدکوبش کن
لگدکوبش کن
بگذار ساعتی
سربسته بماند
مستت می‌کند اندوه

اکولالیا | #شمس_لنگرودی

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×