اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شعر (صفحه 109 از 202)

از پرستو هیچ سراغ از بهار نگیر

از پرستو
هیچ سراغ از بهار نگیر
چه بداند
وقتی دیگر
سرزمینی برای بازگشت ندارد!

اکولالیا | #فخرالدین_احمدی_سوادکوهی

نه کشوری دارم که به آن افتخار کنم

نه کشوری دارم که به آن افتخار کنم
نه پرچمی تا برایش کشته شوم
فقط می دانم
نیم قرن

در شکم زن آواره ی خسته ای بودم
که هیچ کجا میهن او نشد
و من از اهالی هیچ جا هستم
و میلیونها انسان آواره می بینم
که رو به ناکجا آباد قدم می زنند

شاید این ها
خویشاوندان من اند!!
بگذار دیکتاتورها
بی سرزمین مان بدارند
من اما
حاضرم
بی کشور و بی پرچم
تنها
برای تمام انسان ها کشته شوم
ادامه شعر

چارلز بوکوفسکی

یکی از بهترین سطرهای لورکا

یکی از بهترین سطرهای لورکا
این است:
“رنج،
همیشه رنج …”
زمانی که سوسکی را می‌کُشی
یا تیغ را برای اصلاح برمی‌داری
ادامه شعر

کرگدن پوستی از وحشت سرما دارد

کرگدن پوستی از وحشت سرما دارد
کرگدن چشم به سرسختی فردا دارد!

می کشد طالع تنهایی خود را بر دوش
گرچه انگار تنی سخت شکیبا دارد

کرگدن بُهت زمان است که با اندوهش
روی پیشانی تبدار زمین جا دارد

توی یک دشت که از هر هیجانی خالی است
کرگدن، کوه تر از کوه، تماشا دارد!

کرگدن این من تنهاست که در چشمانش
بغض یک نسل فروریخته را می بارد…!

اکولالیا | #یدالله_گودرزی

الکساندر پوشکین

مپرس

مپرس چرا اینسان، تنها غرق در افکار حزن آلود خویش‌ام،
چه بسیار ساعات شادمانی  که آکنده از ستیز بوده‌ام،
مپرس چرا نگاه خسته‌ام اینگونه آشفته است،
و چرا مرا لذتی از رویای زندگی نیست؛
مپرس از مرگ شادی‌هایم،
و بیزاری‌ام از عشقی که مایه‌ی شادمانی‌ام بود،
دیگر مرا یارای آن نیست که کسی را محبوب خویش خوانم
ادامه شعر

از قاب خود بیرون بزن ای مرد تکراری

از قاب خود بیرون بزن ای مرد تکراری !
تا مثلِ چشمه بارها از خود شوی جاری

پرواز کن، پرواز کن، از آسمان بگذر
تا دست در دست خدای خویش بگذاری

از هفت وادی، هفت منزل، هفت شب رد شو !
تا مست گردی زالتذاذ کشف بیداری..

در غارهای روح خود چلّه نشینی کن
تا صاف گردی چون شراب ناب درباری

آنگاه تا با جوشش دریای پنهانت
از ژرفنای اندرونت پرده برداری
ادامه شعر

نام کرگدنی را می آورم

نام “کرگدنی” را می آورم
تا شعرم ، شعر آوانگاردی شود :
و بعد به هزار و چهارصد و سی و نه سال نوری پیش باز می گردم
مکان چشمک ، ستاره ای مرده
که آخرین تکه نورش امروز به تو می رسد ،
تا بگوید :
هزار و چهارصد و سی و یک سال دیگر
در جهان چگونه می بوسند ؟
نه
باید شعر آوانگاردی داشته باشم :
که مثلا با گربه ای حرف بزنم
بگویم : سلام
بگوید : ها
بگویم : حالت خوب است :
بگوید : «حال همه ی ما خوب است اما … ».
می خواهم به دست های قطع شده ویکتور خارا نگاه کنم
که هنوز در آن استادیوم غرقه به خون
ادامه شعر

یانیس ریتسوس

ما مست از سخنانی هستیم که

ما مست از سخنانی هستیم که هنوز به فریاد در نیاورده ‌ایم
مست از بوسه ‌هایی هستیم که هنوز نگرفته ‌ایم
از روزهایی که هنوز نیامده ‌اند
از آزادی که در طلبش بودیم
از آزادی که ذره‌ ذره به دست می‌آوریم
پرچم را بالا بگیر
تا بر صورت بادها سیلی ‌بزند
حتی لاک‌ پشت ‌ها هم هنگامی که بدانند به کجا می‌ روند
زودتر از خرگوش ‌ها به مقصد می ‌رسند
ادامه شعر

ندي اُنسي الحاج

تو را با خطوط سیاه می‌کشم

تو را با خطوط سیاه میکشم
و موهایت را با نقطه چین
لبهایت را
لبهایت را درون چشمهایم پنهان می‌کنم
کمی دریا را به چشمهایت می‌ریزم
ولی دریا را رسم نمی‌کنم
اندامت را سفید می‌کشم
سینه هایت را سفید
دستهایت را و پاهایت را

ادامه شعر

غاده السمان

مرا بپذیر آنچنان که هستم

دوستت دارم
اما نمى‌توانى مرا در بند کنى

همچنان که آبشار نتوانست
همچنان که دریاچه و ابر نتوانستند
و بند آب نتوانست

پس‏ مرا دوست بدار
آنچنان که هستم
و در به بند کشیدن روح و نگاه من
مکوش‏
مرا بپذیر آنچنان که هستم
ادامه شعر

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×