اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شعر (صفحه 110 از 202)

خورخه لوئیس بورخس

با هر خداحافظی یاد می‌گیری

کم‌کم تفاوت ظریف میان نگه‌داشتن یک دست 
و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت. 
این‌که عشق تکیه‌کردن نیست 
و رفاقت، اطمینان خاطر. 
و یاد می‌گیری که بوسه‌ها قرارداد نیستند 
و هدیه‌ها، عهد و پیمان معنی نمی‌دهند. 
و شکست‌هایت را خواهی پذیرفت 
سرت را بالا خواهی گرفت با چشم‌های باز 
با ظرافتی زنانه و نه اندوهی کودکانه 
و یاد می‌گیری که همه‌ی راه‌هایت را هم‌امروز بسازی 
که خاک فردا برای خیال‌ها مطمئن نیست 
و آینده امکانی برای سقوط به میانه‌ی نزاع در خود دارد 
کم کم یاد می‌گیری 
ادامه شعر

نزار قبانی

این نامه ی آخر است

این نامه ی آخر است
پس از آن نامه یی وجود نخواهد داشت
این واپسین ابر پر باران خاکستری ست
که بر تو می بارد
پس از آن دیگر بارانی وجود نخواهد داشت

این جام آخر شراب است بانو
و دیگر نه از مستی خبری خواهد بود
نه از شراب

آخرین نامه ی جنون است این
آخرین سیاه مشق کودکی
دیگر نه ساده گی کودکی را به تماشا خواهی نشست
نه شکوه جنون را

دل به تو بستم گل یاس ِ دلپذیر
چون کودکی که از مدرسه می گریزد
و گنجشک ها و شعرهایش را
در جیب شلوارش پنهان می کند
ادامه شعر

پابلو نرودا

ای عشق بی آنکه ببینمت دوستت می داشتم

ای عشق
بی آنکه ببینمت
بی آنکه نگاهت را بشناسم
بی آنکه درکت کنم
دوستت می داشتم

شاید تو را دیده ام پیش از این
در حالی که لیوان شرابی را بلند می کردی
شاید تو همان گیتاری بودی که درست نمی نواختمت

دوستت می داشتم بی آنکه درکت کنم
دوستت می داشتم بی آنکه هرگز تو را دیده باشم
و ناگهان تو با من ، تنها
در تنگ من
در آنجا بودی
ادامه شعر

نزار قبانی

وقتی بر زنی عاشقم

وقتی عاشقم
حس می کنم سلطان زمانم
و مالک زمین و هر چه در آن است
سوار بر اسبم به سوی خورشید می رانم

وقتی عاشقم
نور سیالی می شوم
پنهان از نظر ها
و شعر ها در دفتر شعرم
کشتزارهای خشخاش و گل ابریشم می شوند

وقتی عاشقم
آب از انگشتانم فوران می کند
و سبزه بر زبانم می روید
وقتی عاشقم
زمانی می شوم خارج ازهر زمان
ادامه شعر

پابلو نرودا

اکنون بیا با هم آرزو کنیم

اگر عشق
تنها اگر عشق
طعم خود را دوباره در من منتشر کند
بی بهاری که تو باشی
حتی لحظه ای ادامه نخواهم داد
منی که تا دست هایم را به اندوه فروختم

آه عشق من
اکنون مرا با بوسه هایت ترک کن
و با گیسوانت تمامی درها را ببند
برای دستانت
گلی
و برای احساس عاشقانه ات
گندمی خواهم چید
ادامه شعر

جبران خلیل جبران

بهار من کجایی

بهار من کجایی؟
کجا عطر خود را پراکنده‌ای؟
کجا گام برمی‌داری
و در کدام آسمان سرت را بلند می‌کنی
تا دلت را بگشایی؟
آه ای گل نخستین بهار من
کجا رفته‌ای ؟
آیا هرگز به سوی من باز می‌گردی؟
و آیا نفس‌های بی‌قرار ما بار دیگر
تا آسمان بالا خواهد رفت؟
ادامه شعر

جبران خلیل جبران

تو به من اطمینان می دهی که فردایی وجود دارد

ای کاش می توانستم بگویم
که با من چه می کنی
تو جانی در جانم می آفرینی
تو تنها سببی هستی
که به خاطر آن
روزهای بیشتر
شب های بیشتر
و سهم بیشتری
از زندگی می خواهم
تو به من اطمینان می دهی
که فردایی وجود دارد
ادامه شعر

شل سیلور استاین

چرا این را زودتر نگفتی؟

من نبودم
کسی در خانه ات را کوبید
من نبودم
کسی که به تو سلام داد
من نبودم
کسی که سالها عاشق تو بود
و هر کجا که می‌رفتی
دنبالت می‌کرد
دروغ گفتم
من بودم
من همان بودم که تو هیچ وقت نخواستی ببینی.
با این حال
آری ! من بودم که عاشق تو بودم
هنوز هم عاشقت هستم
حالا این را با صدای بلند فریاد می زنم
ادامه شعر

جبران خلیل جبران

من در رویای تو شعر خواهم گفت

هنوز بدرود نگفته ای ، دلم برایت تنگ شده است
چه بر من خواهد گذشت
اگر زمانی از من دور باشی
هر وقت که کاری نداری انجام دهی
تنها به من بیاندیش
من در رویای تو شعر خواهم گفت
شعری درباره چشم هایت
و دلتنگی

اکولالیا | #جبران_خلیل_جبران

جبران خلیل جبران

راه عشق سخت است و دشوار

راه عشق سخت است و دشوار
هنگامی که عشق تو را به اشارتی فرا میخواند
رهرو عشق باش
عاشق شو
تیغ‌های نهفته عشق تو را خسته می‌کند
نوای عشق چنان تند باد شمال در باغ
رویاهای تو را آشفته می‌کند
اما عاشق شو

اکولالیا | #جبران_خلیل_جبران

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×