اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شعر (صفحه 125 از 202)

محمود درویش

تو بانوی غم های عمیقی

تو بانوی غم های عمیقی
شعرهای غمگین
کلمات جانگداز
با چشمانت می توان عزاداری کرد
باگیسوانت ، لباس سیاهی برای همیشه پوشید
با دستانت ، جام زهر نوشید
تو بانوی تاریخ منی
یک تاریخ تلخ
یک تاریخ سیاه
ادامه شعر

اریش فرید

آن‌گاه که تو را نمی‌بوسم

من چشم دارم
چرا که تو را می‌بینم
گوش دارم
چرا که تو را می‌شنوم
و دهان
چرا که تو را می‌بوسم
آیا چشم‌ها و گوش‌های من است
آن‌گاه که تو را
نمی‌بینم
نمی‌شنوم
ادامه شعر

مارگارت اتوود

دوست داشتن فرق می کند

نمی توانی به کسی بگویی
از دوست داشتن یک نفر خودداری کند
دوست داشتن
با چیزهای دیگر
خیلی فرق می کند

اکولالیا | #مارگارت_اتوود

اوزدمیر آصف

یک نفر هیچ وقت نمی‌آید

منتظر آمدن همه نباش
یک نفر
هیچ وقت نمی‌آید

اکولالیا | #اوزدمیر_آصف
ترجمه از #سیامک_تقی_زاده

ریچارد براتیگان

اما انتظار ارزشش را داشت

انگار
سالها طول کشید
که دسته یی بوسه
از دهانش بچینم
و در گلدانی به رنگ سپید
در قلبم
بکارم
اما
انتظار
ادامه شعر

شارل بودلر

تمام ماجرا همین است

مست شوید
تمام ماجرا همین است
مدام باید مست بود
تنها همین
باید مست بود تا سنگینی رقت‌بار زمان
که تورا می‌شکند
و شانه‌هایت را خمیده می‌کند را احساس نکنی
مادام باید مست بود
اما مستی از چه ؟
از شراب از شعر یا از پرهیزکاری
آن‌طور که دلتان می‌خواهد مست باشید
و اگر گاهی بر پله‌های یک قصر
روی چمن‌های سبز کنار نهری
یا در تنهایی اندوه‌بار اتاقتان
ادامه شعر

روبر دسنوس

عشق من با من سخن بگو

چون دوستم می‌داری و تنگ در آغوش می‌کشی
هیجان‌زده تسلیم می‌شوم
تا توفان‌ها و هراس‌هایم را آرام کنم
عشق من با من سخن بگو

باید شب‌های ناخوشایند را
از فریاد‌های شوق‌مان لبریز کنیم
شب‌های آرام را افسون کنیم
عشق من با من سخن بگو

در شبی که قربانی سرنوشت‌های شوم است
اشباه دلهره می‌آفرینند
و تو مگر مرده‌ای هستی ؟
عشق من با من سخن بگو
ادامه شعر

جمال ثریا

از دور تو را دوست دارم

از دور تو را دوست می دارم
بدون بوی تو
بدون در آغوش کشیدنت
بدون لمس کردن صورتت
تنها دوستت می‌دارم

چنان از دور دوستت می‌دارم که
دستانت را نگرفته
قلبت را تصاحب نکرده
از چشمانت پریشان پریشان نرفته
به عشق‌های سه روزه‌ بگو
سرسری نیست، به سان آدم دوستت می‌دارم
ادامه شعر

آ.کلوناريس

گم کرده ام تو را، کجایی؟

این بار زنده می خواهمت
نه در رویا نه در مجاز
این که خسته بیایی
بنشینی در برابرم در این کافه پیر
نه لبخند بزنی آن گونه که در رویاست
ونه نگاه عاشقانه بدوزی در نگاهم
صندلی ات را عوض کنی
در کنارم بنشینی
ادامه شعر

محمود درویش

نبودنت

آیا نبودن تو را می کشد؟
مرا حضور سرد و بی جانی که
شبیه نبودن است می کشد

اکولالیا | #محمود_درویش
ترجمه از #سعید_هلیچی

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×