اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شعر (صفحه 63 از 202)

یانیس ریتسوس

شعر همین است

او در دست‌هایش چیزهایی دارد که با هم نمی‌خوانند.
یک سنگ، یک سفال، دو کبریت سوخته
میخی زنگ زده از دیوار روبرو
برگی که از پنجره پایین افتاد.
شبنم‌هایی از گل‌هایی که تازه سیراب شده‌اند.
او این همه را می‌گیرد
ادامه شعر

عباس کیارستمی

چه هیاهویی

برکفه‌ی ترازویی
نشسته‌ام
بی‌وزن،
چه هیاهویی است
در اطراف!

اکولالیا | #عباس_کیارستمی

یانیس ریتسوس

تو نیز باید فریاد بزنی

شاید هنوز هم بهتر باشد صدایت را کنترل کنی
فردا، پس فردا، روزی
آن زمان که دیگران زیر بیرق‌ها فریاد می‌زنند
تو نیز باید فریاد بزنی
اما یادت نرود کلاهت را تا روی ابروانت پایین بکشی
پایین بسیار پایین
این‌جوری نمی‌فهمند کجا را نگاه می‌کنی
بماند که می‌دانی آنهایی که فریاد می‌زنند
جایی را نگاه نمی‌کنند.

اکولالیا | #یانیس_ریتسوس

اکتاویو پاز

دست ها سرد و سبک

دست ها سرد و سبک
زخمبندهاسایه ها را
یکی یکی بر میدارند.
چشمانم را باز می کنم
هنوز زنده ام
و در مرکز زخمی پاک و نارس

اکولالیا | #اکتاویو_پاز

یانیس ریتسوس

قفسی با یک قناری آویزان

مردم در خیابان‌ها می‌ایستند، نگاه می‌کنند
شماره ی روی درها بی‌معنی است.
نجار میخی دراز بر میزی باریک و بلند می‌کوبد،
یک نفر لیست اسامی روی تیر چراغ برق می‌چسباند.
تکه روزنامه ای در گیر خار شده است.
عنکبوت‌ها زیر برگ‌های درختان مو.
زنی از خانه بیرون می‌زند تا وارد خانه ای دیگر شود.
ادامه شعر

سوفیا اندرسون

باغ‌هایی هستند در تصرف نور ماه

باغ هایی هستند در تصرف نور ماه
که چون چنگ و عود در سکوت می لرزند
عشقت را میان انگشتانت محافظت کن
در باغچه ی آوریل جایی که تو نفس می‌کشی
زندگی نمی آید
دست‌های تو موفق نمی‌شود عطوفت دیگران را
چون گلی بچیند
چون گل‌هایی لرزان در باد
آه اگر تن تو از جنس ماه بود
ادامه شعر

یانیس ریتسوس

موهایش چون دو پرنده

زن پنجره را گشود
باد با هجومی، موهایش را، چون دو پرنده،
بر شانه‌اش نشاند
پنجره را بست.
دو پرنده بر روی میز بودند،
خیره در او
سرش را پایین آورد
ادامه شعر

سوفیا اندرسون

خدایان به خاطر تو با هم جنگیدند

خدایان غیرانسانی به خاطر تو با هم جنگیدند
تو را در ساحل دیدم، متروک و تنها
نور را خوردم، ویران شده از بادها
و عضلات تو.

اکولالیا | #سوفیا_اندروسن
ترجمه از #سهراب_رحیمی

یانیس ریتسوس

شعر و بوسه

شعر و بوسه را که داشته باشی
مرگ چه دارد
که از تو بستاند؟

اکولالیا | #یانیس_ریتسوس

سوفیا اندرسون

زمان خداحافظی

زمان خداحافظی می رسد
وقتی که باغچه ها تاریک می شوند
و باد از برابر می گذرد
وقتی که زمین صدا می کند
درها بسته می شود
وقتی که شب هر گرهی را در درونش باز می کند
زمان خداحافظی وقتی می رسد
که درختها صاحب روح می شوند
انگار که همه چیز روی آنها جوانه می زند
ادامه شعر

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×