اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شعر (صفحه 75 از 202)

آخرین عقاب

گرداگردت را رویا فراگرفته است
از موهایت
ابرها عبور می کنند
و بارانها می بارند !
شانه های برفی ات
در مه فرو رفته است
و سکوتی وهم انگیز
سرتاسر این حوالی را
در بر گرفته است
ادامه شعر

من کجا خود را از تو حفظ کنم

هر چه می‌نگرم از تو خیزد
آن موج احساسی که از درون غرقه کرد مرا
من ساحل بی‌حفاظ
تو اقیانوس بی‌رحم
احساس که بلرزد سونامی
خواهد شد
و من کجا خود را از تو حفظ کنم وقتی پیوسته‌ام به تو
تا آن حد که نامم را از من می‌گیرند
اگر تو نباشی

اکولالیا | #الهام_ملک_محمدی

پل الوار

دلم سخت معجزه می‌خواهد

من اینجا
دلم سخت معجزه می‌خواهد و
تو انگار
معجزه‌هایت را
گذاشته‌ای برای روز مبادا.
چشم‌اندازى عریان
که دیرى در آن خواهم زیست
چمنزارانى گسترده دارد
که حرارت تو در آن آرام گیرد
چشمه‌هایى که پستان‌هایت
روز را در آن به درخشش وا می‌دارد
راه‌هایى که دهانت از آن
به دهانى دیگر لبخند می‌زند
بیشه‌هایى که پرندگانش
پلک‌هاى تو را می‌گشایند
ادامه شعر

ویلیام باتلر ییتس

اگر چه در روزهای درخشانت هستی

اگر چه در روزهای درخشانت هستی،
صداهایی در میان جمعیت
و دوستان جدید سرگرم ستودنت،
نامهربان و مغرور نباش،
بلکه به دوستان قدیمی بیشتر از هر چیز دیگری فکر کن:
سیل تلخ زمان برخواهد خاست،
زیباییت نابود می‌شود و از دست می‌رود
برای تمامی چشم‌ها به جز این چشم‌ها.

اکولالیا | #ویلیام_باتلر_ییتس
ترجمه از #فروغ_پرهوده

هرمان هسه

سرود عشق

من گَوزنم تو آهو
پرنده تو و درخت من
تو آفتاب و من برف
تو روز هستی و من رویا

شب‌ها از دهان خفته‌ام
پرنده‌ای طلایی پر می‌کشد به سوی تو
صدایش روشن است
ادامه شعر

ریچارد براتیگان

خاطرات جسی‌جیمز

به خاطر می‌آورم تمامی آن ساعاتی که
مدرسه را خیره به ساعت
در انتظار زنگ تفریح، زنگ ناهار یا زنگ رفتن می‌گذراندم.
در انتظار هر چیز جز مدرسه.
معلمانم چه راحت تاخت و تاز می‌کردنند با جسی‌جیمز
در تمام آن زمان‌هایی که از من دزدیده بودند.

از کتاب دری لولا شده به فراموشی – نشر چشمه

	

ران ویلیس

رد پاهایی بارانی

حالا پیاده رو
خالی ست
نیمکت آشنای پارک
خالی ست
حال آنکه ، تمام شوری که عمری داشتم
رد پاهایی بارانی بود.

ویلیام باتلر ییتس

پوشش شعر من

پوشش شعر من
بر تن شعرم لباسی بافتم
بعد با زردوزی اش آراستم
نقش هایی از اساطیر کهن
روی سر تا پای آن انداختم
عده ای ابله ولی آن جامه را
از تن شعرم برون آورده اند
بعد آن را بر تن خود کرده اند
پیش چشم عالم این نابخردان
شعر را انگار آنها گفته اند
ادامه شعر

مارگوت بیکل

هیچکس نمی‌خواهد تنها باشد

هیچکس نمی‌خواهد تنها باشد
هیچکس نمی‌خواهد گریه کند
بدنم می‌خواهد که تو را در آغوش بگیرد
بسیار بد است که به روحت صدمه می‌زند
زمان گرانبهاست
و به دور دستها می‌لغزد
و در همه‌ی لحظات عمرم در انتظار تو بوده‌ام
هیچکس نمی‌خواهد تنها باشد
پس چرا
چرا اجازه نمی‌دهی عاشقت باشم
می‌توانی صدایم را بشنوی
آوازم را می‌شنوی
این آوازی عاشقانه است
پس قلب تو می‌تواند مرا بیابد
و ناگهان تو
ادامه شعر

غاده السمان

و من کامل می‌شوم

ای یار
که در گریبانت
دو کبوتر توأمان بی‌تابند
و قلب پاک تو
با لرزش خوش کبوتران
به تنظیم ایقاع و آهنگ جهان برخاسته است
لبانت به طعم خوش صداقت آغشته است
و گرمای مهربان دستت
مرد را مرد می‌کند
و من
ایستاده ام
و به نیمه‌ی کهکشان می‌نگرم
ادامه شعر

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×