در این روزهای آفتابی زمستان
اندوه من آیا
برای حسرتِ بودن در جایی دیگر است؛
روی پل در استانبول
با کارگران در آدانا
در کوههای یونان
در چین
یا کنار زنی که دیگر دوستم ندارد؟
درد کبدم است
یا بار دیگر درد تنهایی
و یا اینکه
از مرز پنجاه سالگی میگذرم؟
شصت سالهام
از نوزده سالهگی رویا دیدهام
در باران در گل و لای،
در تابستان و زمستان،
در خواب و در بیداری،
از پی رویاهایم دویدهام
و میدوم
چه چیزها که از کف ندادهام!
کیلومترها امید و خروارها اندوه!
گیسوانی که شانه کردهام،
دستهایی که فشردهام
ادامه شعر
در لابلای داستانی از گل های شب
به بهای خستگی اسب ها
انگار ، کسی به نام او بود
که دهانی زیبا داشت
پس از ساعت ها عشق بازی
پشت تلفن
میرفت و صدایش را میشست
در گریبانش
دکمهای بزرگ و گیسوان بلندی داشت
آن هنگام که لیوان شراب را سر میکشید
ازدحام و وحشت غریبی میان انگشتانش بود
ادامه شعر
هربار که
هوای رفتن به سرم می زند
می روم
در گوشه ای
تنها می نشینم
تا این سودا
از خیالم
بگذرد
ادامه شعر
زیر نور ماه نشستیم
از دستانت بوسیدم تو را
برخاستیم از زمین
از لبانت بوسیدم تو را
ایستادی در چارچوب درب
از نفس هایت بوسیدم تو را
کودکانی بودند در حیاط
از کودک ات بوسیدم تو را
به خانه ام بردم به تخت خوابم
از ظرافت پاهایت بوسیدم تو را
ادامه شعر
باران هم اگر میشدی ، در بین هزاران قطره
تو را با جام بلورینی میگرفتم
میترسیدم
چرا که
خاک هر آنچه را که بگیرد پس نمیدهد
اکولالیا | #جمال_ثریا
ترجمه از #سینا_عباسی_هولاسو
بیا
پیدا کن مرا
در لحظه غایبی که به جستجوی کسی
به یاد کسی نبودهای
مرا در خویش رها کن
وآنگاه مرا در جنگلی تاریک گم کن
و بی درنگ پیدا کن
قبل از آن زمان صفر
بگذار تا در تاریکی خیس گرههای کور
یا در بوی شفافیت منتشر شده از گل زنبق روشنایی
گره روزهای رنجیده تو را باز کنم
ادامه شعر
خم شدم آرام
دم گوش قلمم
و به او گفتم
اگر یکبار دیگر اسم او را بنویسی
تو را هم می شکنم
اکولالیا | #جمال_ثریا
ترجمه از #سینا_عباسی_هولاسو
شب، دروغی به من بگو
دروغی که با هزارتوها، مفصلها و روشنایی هستیبخش
زخمهای مرا بشوید.
میدانم که از گریزها
خلاء
دلبستگی
پرتگاه
عشق هستی یافته از موسیقی
فقط واژهها باقی مانده است
آینهای که در آن نقصان یافتهام در هر نگاه من
گل شکفته شده بر تنه گمشده ما*
در آستانه عبور از خوابی بلورین است
نسیم خم شده از آتش
تو
یادم کنید
ادامه شعر
گلی آبی رنگ برای تو برگزیدم
از سمفونی امواج مرده بر ساحل
از سوخته بلورین مدار جغرافیایی دره
از رطوبت کلاله ذرت
از بوهای شیرین برگهای پوسیده
از ترانههای حزن آلود صدفهای دریایی
تا با آخرین نفس گلی پژمرده
شرح پریشانی قلبم را
با تو حکایت کنم
آه، غنودن بدون در آغوش کشیدن تو
بدون تماشای سر تو بر بالش من
چه گردابی خواهد شد
وقتی که به خوابی عمیق فرو میروی
ادامه شعر
کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑