اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

صفحه 51 از 189

رضا براهنی

بغلی از تنهایی

در خیابان چهار صبح
هر کسی بامی دارد بر سر
هر کسی باغی از خواب نهان دارد در سر
لیک من مثل تو هستم – تنها –
ای درخت، ای قفس خشک بهاری مدفون!
سیم پر خار و درخشانی از اخترها،
دور من، دور تو پیچیده از آفاق جهانی مجهول
و در این ساعت خاموشی،
ماه، موجود غریبی ست که شخصیت بی نامی دارد:
گاه چون صورت نورای قدیسان است
گاه پستان بلورین زنی است
خال کوبی شده با نام هزاران مرد
گاه چون دایره ی پوستی کولیهاست

ادامه شعر

حسین منزوی

از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریم

از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی ، نه تاب سخن داریم

آوار ِ پریشانی ست ، رو سوی چه بگریزم ؟
هنگامه ی حیرانی ست ، خود را به که بسپاریم ؟

تشویش ِ هزار «آیا» ، وسواس ِ هزار «امّا»
کوریم و نمی بینیم ، ورنه همه بیماریم

دوران شکوه باغ ، از خاطرمان رفته است
امروز که صف در صف ، خشکیده و بی باریم

ادامه شعر

رضا براهنی

باغ و دریا

روی برگی
تو نوشتی: باغ
روی یک قطره ی باران
من نوشتم: دریا، دریا، دریا
و در آن لحظه زنی
چشمهایش را
به کبوترها
بخشید

دفتر شبی از نیمروز

	

فروغ فرخزاد

من پشیمان نیستم

من پشیمان نیستم
من به این تسلیم می‌اندیشم، این تسلیم دردآلود
من صلیب سرنوشتم را
بر فراز تپه‌های قتلگاه خویش بوسیدم.

در خیابان‌های سرد شب
جفت‌ها پیوسته با تردید
یکدگر را ترک می‌گویند
در خیابان‌های سرد شب
جز خداحافظ،خداحافظ، صدائی نیست.

من پشیمان نیستم
قلب من گوئی در آنسوی زمان جاریست
زندگی قلب مرا تکرار خواهد کرد
و گل قاصد که بر دریاچه‌های باد می‌راند
او مرا تکرار خواهد کرد.

ادامه شعر

شیرکو بیکس

نمی دانم چه کسی صاحب من است؟

نمی دانم چه کسی صاحب من است؟
کدام خدا صاحب من است؟
کدام شیطان؟
نمی دانم چه کسی حامی من است؟
نه آسمان به دادم می رسد
نه دنیا
نه قانون 
نه ناقوس کلیسا و
نه مناره ی مسجدها

نمی دانم آخر من به که و به چه سوگند یاد کنم
نمی دانم چه کسی پناه و پشتیبان من است؟
من اکنون کوهی بی سوگندم
سوگند من دود است
حرفم، خاکستر
فریادم، خون کُشته شدگان
و هر کوچی برایم به بی راهه است

ادامه شعر

نادر ابراهیمی

دیگر نمی‌گویم خسته نخواهیم شد

به یادم هست ، روزی مصرّانه ، به تو می‌گفتم:
” ما هرگز خسته نخواهیم شد…هرگز ”
اما مدتی است ، پی فرصتی می‌گردم شیرینم ،
تا به تو بگویم ، ما نیز ،
خسته می‌شویم … و خسته شدن ، حق ماست ؛
این که خسته می‌شویم و از نفَس می‌افتیم و در زانوهایمان،
دردی حس می‌کنیم ، مسأله‌ای نیست 
مسأله این است که بتوانیم زیر درختی ، کنار جوی آبی ،
روی تخته سنگی ، در کنار هم بنشینیم ، 

ادامه شعر

شیرکو بیکس

تو یک روز نیستی

تو یک روز نیستی
تمامِ سالی.
تو یک شب
یا یک کتاب و یک قطره نیستی
تو یک نقاشی یا تابلویی بر دیوار نیستی.
اگر دقیقه ای نباشی
ساعت ها از کار می افتند
خانه ها برهوت می شوند
کوچه ها اشک می ریزند
پرندگان، سیَه پوش وُ
شعرها هم نیست می شوند.

ادامه شعر

نزار قبانی

شعر و جغرافیا

در سرزمین های شمالی – بانوی من –
شاعر آزاد متولد می‌شود
بدانگونه که ماهیان در فراخنای دریاها
و آواز می‌خواند در آغوش برکه‌ها
و زنگ چراگاه‌ها
و شکوفه‌های انارستان‌ها

نزد ما
شاعر متولد می‌شود در زهدان غبار
و آواز می‌خواند برای حاکمانی از غبار

ادامه شعر

رضا براهنی

خورشیدهای پشت سر مانده

خورشیدهای پشت سر مانده
گرمی ندارند
من روزهای یادهایم را به بادی سرد بسپردم

خورشیدهای پشت سر مانده
گرمی ندارند

ای کوچه های زرنگار آینه گون جهان کودکی!
کو آن برهنه پای کودک
کز خنده هایش، آینه ها، خنده آگین بود؟
کو دستهای چون پرنده های زنده؟
کو باغ های عطرآگین غمی موهوم؟

ادامه شعر

نزار قبانی

عشق همچون پرتقال

عشق همچون پرتقالی مرا پوست می‌کند
وسینه ام را در شب می‌گشاید،
و در درون آن:
شراب و گندم و چراغی که با روغن زیتون روشن است به جا می‌گذارد
و هرگز به یاد نمی‌آورم که کشته شدم
و چگونه خونم ریخته شد
و به یاد نمی‌آورم چیزی دیده باشم

عشق به مانند ابر مرا می‌پراکند،
محل ولادتم را حذف می‌کند،
وسال‌های تحصیلی مرا،
و اقامه نماز را لغو می‌کند و همچنین دینم را،
و ازدواج را لغو می‌کند،طلاق،شاهدان،دادگاه‌ها
پاسپورت سفرم را از من می‌گیرد
و تمام گرد و خاک قبیله را از وجودم می‌شوید(روح قبیله را از من می‌گیرد)
و مرا
از اتباع ماه می‌سازد

ادامه شعر
« شعرهای قدیمی‌تر شعرهای جدیدتر»

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×