اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

صفحه 66 از 189

فریدریش هولدرلین

سرود سرنوشت هیپریون

ای ارواح مقدس، در آن فرازگاه گام برمی‌دارید
در روشنان، بر زمین نرم.
نسیم‌های خداگون درخشنده
بر شما نجیبانه دست می‌کشند،
همان گونه که سرانگشتان زنی
زه‌های مقدس را می‌نوازند.

خدایان مانند طفلان خفته
بدون هیچ تدبیری دم بر می‌آورند؛
جان می‌شکوفد همواره
در آنان، عفیفانه نشانده،
ادامه شعر

آنا آخماتووا

من این گونه ‌ام که هستم

من این گونه ‌ام که هستم. پس بدان که خوبی ‌ات را می‌ خواهم.
کسی نیکتر بجوی. هیچ بختی برای فروختن ندارم
همچون شیادان و بنگاهداران.
هنگامی که می‌ غنودی به ‌آسودگی کنار دریا
چنین هول هایی شبانه بر من می‌ خزیدند،
چنین زخمه‌ هایی روحم را می ‌لرزاندند- اگر فقط می ‌دانستی!

مه‌ زار بهاری، استپ های آسیایی را افسون ‌زده دربر می‌ گیرند؛
دور تا جایی که چشم می ‌تواند ببیند، فرسنگ ها از هر سو
فرشی رؤیاگون از لاله‌ های تابان برمی‌ افروزد
در فراسوی افق آه، چه صفایی
سراسر طبیعت را بارور می‌ کند، و چه معصومیتی!
پروردگارا، به هر حال چه بایدم کرد برای مردم
ادامه شعر

فریدریش هولدرلین

نان و شراب

اما، ای دوست، ما دیر آمده‌ایم. راست است که ایزدان زنده‌اند،
اما بر فرازمان، بالا در دنیایی گونه‌گون.
آنان در آن فرازگاه وظیفه‌ای بی‌پایان به عهده دارند، و گویی کمی نگرانند
که زنده‌ایم آیا یا مرده، بسیار از ما می‌پرهیزند.
جام سست همواره نمی‌تواند آنان را در برگیرد؛
آدمیان تنها گاهی می‌توانند غنای ایزدان را برتابند. بنابراین
زندگی خود رؤیایی درباره‌ی آنها می‌شود.اما سرگشتگی و
خواب یاری‌مان می‌رساند: پریشانی و شبانه نیرو می‌دهند،
تا قهرمانان بسنده در گاهواره‌های فولادینشان ببالند،
با قلبهایی به نیرومندی ایزدان، همچنان که چنین بود
تندرآسا بر می‌آیند. با این همه اغلب
ادامه شعر

آیتن موتلو

عشق ترمیم می‌کند

اگر روزی همه عشق‌های ناگفته‌ات
به سراغ همه دروغ‌های گفته شده‌ات باز آیند
اگر خواب‌هایی که به آینده تبعید کرده‌ای
مانند شاخه‌های ظریفی بشکند
عشق ترمیم می‌کند

اگر برج ناقوس روزهای قلب تو
از هجوم توفان دروغ فرو بریزد
اگر خون زمان مانند ریگ‌های بر باد رفته
از دست‌های تو جاری شود
عشق ترمیم می‌کند

اگر تنهایی‌ات مانند اتاق هتلی است که چنگی به دل مهمانانش نمی‌زند
اگر از سایه میخکوب شده‌ات بیرون نمی‌توانی شد
اگر کلید لحظه‌هایی که بدان پناه آورده‌ای پوسیده است
عشق ترمیم می‌کند
ادامه شعر

یانیس ریتسوس

گاهی از پا که می‌افتی

راه چه طولانی بود
از پا افتادم
گاهی از پا که می‌افتی
تن می‌دهی به خستگی
می‌ایستی و می‌گویی: رسیدم
کجا رسیدی؟ می‌گویی: فهمیدم
چرا فهمیدی؟ خب، بله، شاید این را فهمیدی
که هیچ‌کس هیچ‌وقت به هیچ‌جا نمی‌رسد. حقیقت این است
ولی حقیقت را نمی‌گویی. در جیب پالتو مخفی‌اش می‌کنی
کنار دستت، کنار سکوتت، کنار خستگی‌ات

ادامه شعر

یانیس ریتسوس

پرنده هراسانِ بوسه‌ی ما

پرنده هراسانِ
بوسه‌ی ما
هنوز نمناک می‌پرسد
اگر سر رفتن داری، ای عشق
از چه رو آمده‌ای، ای عشق؟
ادامه شعر

بیژن الهی

قصه

کلیدی در جوی خون افتاد
اینک دو درخت
از عمق سایه به آیین آینه می‌گروند
و کتاب آینه
از میان دو درخت
در سایه می‌چکد
و جوی خون خشکید
و کلید بخار شد
ادامه شعر

عزیز نسین

تنهایی‌هایمان

وقتی به هم نزدیک می‌شویم
بیش‌تر از هم فاصله می‌گیریم
وقتی با هم هستیم
بیش‌تر تنهاییم
آرام آرام
خانه‌ای در ذهن‌مان شکل می‌گیرد.
او تنهاست
من هم تنهایم
و از دودکش خانه
اندوه بالا می‌رود
ادامه شعر

سهام الشعشاع

کسی مرا درآغوش نمی‌گیرد

دراین شب سیاه
کسی مرا درآغوش نمی‌گیرد
همه به من پشت کرده‌اند
صندلی های اتاق
تابلوهای روی دیوار
حتی چشم‌های تو هم درون این قاب
همه به من پشت کرده‌اند
و خودشان را پنهان می‌کنند
کنار تو ماندن
ادامه شعر

سعاد الصباح

شبی با نامه‌هایت

امشب به ذهنم رسید نامه‌های قدیمی را باز کنم و بخوانم
نمی‌دانستم دارم با آتش بازی می‌کنم و با دست خودم قبرم را می‌کَنم!
بعد از یک دقیقه انگشتانم آتش گرفت.
بعد از دو دقیقه چراغ مطالعه‌ام شعله ور شد
بعد از سه دقیقه روتختی‌ام آتش گرفت
بعد از پنج دقیقه لباس خوابم سوخت و تنها تلّی از خاکستر از من بر جای ماند
نمی‌دانستم نامه‌های عاشقانه ممکن است به بمب‌های ساعتی تبدیل شوند که با دست زدن منفجر می‌شوند.
نمی‌دانستم جملات عاشقانه ممکن است شبیه چوبه‌ی دار شوند، نمی‌دانستم ممکن است آدم با خواندن نامه‌های عاشقانه‌اش زندگی کند و با بازخوانی اشان بمیرد…!
ادامه شعر

« شعرهای قدیمی‌تر شعرهای جدیدتر»

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×