تو آوازه بادی در آغوش صحرا
تو رقص شقایق
تو فریاده کوهی
سبک مثله یه قاصدک
مثله رویا
تو تعبیره شیرین من از یه خوابی
غمت مثله ابره بهاری یه لحظه ست
بنفشه می میره
اگه تو نباری
صدات تک تک قطره روی زمین
نگات مثله بارونه و مهربونه
موهاتو پریشونیه شب ندیده
چشات مثله خورشیده و پر فروغه
ببار بوسه هاتو رو لبهای تشنم
که بی تو بیابونه و سوت و کوره
که بی تو یه کابوس
تو این شهره تاریک
تو واسم یه فانوس
یه حس عجیبی
که خیلی قریبی
تو مهتاب شب هایی از نا امیدی
میخوامت _نگو نه
که بی تو یه کابوس
تو این شهره تاریک
تو واسم یه فانوس
یه حس عجیبی
که خیلی قریبی
تو مهتاب شب هایی از نا امیدی
تو یه تصویره روشن از امیدی
تویه تفسیره کامل از وجودی
همون آرایه تو پایان شعری
میای و تلخی کارو میگیری
بیا با من بمون آغاز من شو
بیا بامن بخون آواز من شو
تو خوبی و بدی از تو چه دوره
تو باشی غم تو قلبم گنگ و کوره
میخوامت _نگو نه
که بی تو یه کابوس
تو این شهره تاریک
تو واسم یه فانوس
یه حس عجیبی
که خیلی قریبی
تو مهتاب شب هایی از نا امیدی
اکولالیا | #کیانوش_عادتی
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.